رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

رها سادات و بازی با عروسک

خوب دختری من دیگه کم کم داره به عروسک علاقه نشون میده تو این همه عروسک تو اتاقش فقط عسل خانم رو دوست داره الان هم می گه که عسل لالا داره یه هیسهیسی می کنه که خدا می دونه که عسل لالا داره  میزاره رو پاش تا بخوابه و پتو میندازه رو سرش   حالا هم داره تو اتاق کار ما رو نگا می کنه و میگه تیشی (پیشی) بیا بیا که نی نی نمی خوابه و بیا بخوابه خیلی خندم گرفته بود آخه هر وقت رها نمی خوابه من می گم پیشی بیا تا اروم بگیره و لالا کنه نه این که فکر کنید می ترسه نه اتفاقا پیشی رو دوست داره ولی دیگه عادت کرده تا نگیمن پیشی نمی خوابه حالا داره نی نی رو هم با پیشی گفتن می خوابونه اگه دقت کنید دوباره موهاش رو کوتاه کردم چون هوا ...
21 خرداد 1391

ما اومدیم

سلام خدمت شما دوستان خوبید خوشید سلامتی دلمون براتون تنگ شده نمی دونم کجا رفتید که دیر به دیر میاین یا چی کار می کنید که سرتون شلوغه ولی ما همیشه بیادتونیم و دوستون داریم  وممنون از همه دوستانی که همیشه به ما سر می زنن راستش دختری دیگه داره کم کم بزرگ می شه و کارهای زیادی می کنه من فقط وقت نمی کنم براش بنویسم خیلی با مزه شده و کلی همون حرفای قبلی رو هی تکرار می کنه چون خیلی خانم و حرف گوش کن شده من و بابایی هم رفتیم براش کلی اسباب بازی خریدیم همشون هوشی هستند ولی ماشالله دختری خیلی قشنگ از پسشون بر میاد خوب یکی از این بازی ها خونه هوشه که همون طور که می بینید باید شکلها رو از جای خودشون بندازه توش و با...
16 خرداد 1391

کارهای جدید رها سادات

خوب این دختر ناز مامانی خیلی بزرگ تر شده و کارهای زیادی بلده من که تا 2 ماه پیش ارزوم بود که مامان  و بابا بگه دیگه از مامان و بابا گفتتش سیر شدیم وقتی کارت داره یا می خواد بهش توجه کنی حالا من باشم یا باباش میگه ما ما  ماما  مامی  مامی ماممممممممممممممیییییییییییی مامیییییییییییییییییییییی منم بللللللللللللللللللله بابا بابا بابا بابیییییییییی بابییییییییییییی ددییییییییییی ددییییییییییییی بابی بابیییییییییییییییی بابا میگه بلللللللللللللله                       یعنی اینقده ب...
10 خرداد 1391

رها سادات و عروسکش عسل

خوب از کارای جدیدت باید بگم که 3 روزه با عروسکت عسل بازی می کنی مثلا می زاری رو پات خوابش می کنی بغلش می کنی و می گی جونم و تازش می دی بوسش می کنی از من می خوای که با خودمون ببریمش گردش و بغلش می کنی و میاریش بیرون من یه بار بهت گقتم اه اه پیف پیف عسل پیف کرده باید بشوری یهو دیدم که عسل رو بغل کردی و رفتی کنار دستشویی و در رو باز کردی و رفتی بالای توالت فرنگی و شیر رو باز کردی و عسل رو زیر شیر آب می شوری و از من می خوای برات پارچه بیارم تا خشکش کنی تازه تو گفتن کلمه نی نی هم استاد شدی و یکسره به عروسکت با استوار و محکم می گی نی نی بیا نی نی بیا به عکس های رها سادات و تعویض و شستن نی نیش تو ادامه مطلب توجه کنید ...
10 خرداد 1391

رها سادات با لباس جدید

الان می خوام عکسای رها سادات رو با این لباس جدیدش که 3 روزه براش خریدم براتون بزارم این عکسا مربوط به 3 روز مختلفه که موهاش با هم فرق می کنه بهم بگید کدوم مدل مو بیشتر بهش میاد ممنونم دوستان گلم اینجا موهاش رو با کش بالا بستم خوب تو عکسای بالا هم که براش فرق از وسط باز کردم تو اینجا هم که موهاش رو با گل سر بستم حالا بگید کدوم مدل موبهش میاد ...
2 خرداد 1391

رها سادات و دوقلوها

هقته پیش تو یکی از روزایی که مریض بودی و خیلی نق می زدی بردمت دم در خونه تا بازی کنی که دیدم دوقلوها نرگس و نسترن هم اونجان تو خیلی دوستشون داری هر وقت که ببینیدشون کلی باها شون بازی می کنی و می ری تو حیاط خونشون و دنبال هم می کنید بعد از کلی بازی نسترن اومد با ما خونه و بعد هم نرگس اومد و بعدش هم مامانش و خلاصه تو کلی ذوق کرده بودی خوشحال بودی قبل از رفتنمون به حیاط  همش گریه می کردی و نق می زدی اما وقتی نسترن و نرگس رو دیدی این طوری سر گرم بازی بودی و منم یکم اعصابم راحت تر شده بود خوب اینم از احوالات رها سادات و دوقلو ها اون قلی که رو صندلی نسترنه که یکم تپلره و بزرگترست اون قلم که عقب نشسته نرگسه و کوچیکتره خیلی شبیه...
31 ارديبهشت 1391

خبر بد

دیروز ساعتای 11.5 بابای رها اومد خونه تعجب کردم که چرا اینقده زود اومده چشتون روز بد نبینه یهو دیدم که دستاش همه باند پیچی و لباساش همه پاره پوره اینقده شوکه شده بودم که عصبانی شده بودم پرسیدم چی شده گفت هیچی نیست یه تصادف کردم داشتم با موتور می رفتم فرمانداری که یهو یه ب پرید از لای درختا جلو موتور و منم خوردم بهش و بزه یه ور پرت شد و منم یه ور همه رفتن سراغ بزه و دیدین داره تلف میشه سرش رو بریدن و منم که همین طوری داشتم رو زمین 50 متر با موتور کشیده می شدم و هیچ کی طرفم نیومد وقتی بز رو سر بریدن اومدن سراغ من که خوبی چیزیت نشده بخدا شانس اوردم که پشتم ماشین نبود اون وقت اگه زبونم لال از روم رد می شد دیگه هیچی فقط لباسام در اث...
28 ارديبهشت 1391

روزگار دختری در هفته گذشته

از پنج شنبه نمی دونم چی شد که وقتی از خواب پاشدم گلو درد شدید شده بودم اول فکر کردم چیزی نیست و خوب می شم بعد هم ابریزش بینی شروع شد و بعدم قشنگ افتادم که دیگه جمعه ظهر با بابای رها رفتیم دکتر و 4 تا امپول نوش جان مردم و الان خیلی بهترم اینم عکسای دخملم یارک جلوی بیمارستان رها مامان دستات رو بزار زیر چونت اینجوری    آفرین قربونش برم رها حالا دوتا دستت رو اینجوری بزار زیر گردنت و زست بگیر   آفرین عسلم رها حالا پاشو وایستا و یه دستت رو بزار رو صندلی یکی رو هم بزار زیر چونت مامان فداش بشم الهی  بابا عکس بگیر رها سادات از نمای جلو شاهکار بابایی   ولی متاسفاته از اونجایی که وقتی ...
25 ارديبهشت 1391

رها سادات و جوجه اردکا به روایت تصویر

نه به دیروز که کلی ازشون می ترسید نه به امروز که دیگه دست از سرشون بر نمی داره بهم میگه بده دستم باهاشون بازی کنم و دنبالشون بدومم بدون تو خونه دیگه چی خوبه والله عجب کاری کردما بابایی گفت دیگه عکساتو تو ادامه مطلب نزارم منم گوش می دم     می بینید هنوز نزاشته من رخت خوابا رو جمع کنم می گه جوجه ها رو می خوام     هی بهش می گم مامان گردنش رو نگیر خفه می شه و شکمش رو نگه دار و فشارش نده     حالا مگه ول می کنه بیچاره رو هی میگیره دستش اون یکی هم داره داد داد میکنه که دوستم رو بده     اینم نمایی از جفت اردکا تو خونه مقواییشون تا بعد ببینم  کجا باید ب...
20 ارديبهشت 1391