سلام
سلام سلام سلام یخدا دلم براتون تنگ شده یه عالمه خیلی ناراحت بودم که وقت نمی کردم که بیام پیشتون ولی بدونید همیشه بیادتونم و دوستون دارم برای شما از همه لحظه ها عکس گرفتم و الان مدد کردم و با این که می خواستم برم و سند بزنم اما دارم خودم رو کنترل می کنم که سراغ کارام نرم و در خدمت شما باشم راستش اینقده سرم تو این هفته ها شلوغ بود که فرض کنید که رها از دستم خسته می شد لب تابم را می بست و می گفت مامان بسه بسه بسه مامان بیا اموش کن (خاموش کن آهان آهان بسه بسه ) تازه بنده خدا مامانم که اومده بد پیشمون همش من پای سیستم بودم و غذا هام رو. برام می پخت و با رها کلی بازی می کرد اصلا نشد که کنارش بشینم و یه دل سیر حرف بزنیم و اوم انگار که دیگ...