رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

دختری و درد واکسن

الهی مامان فدات بشم روز اولی که واکسن زدی تا ظهر حالت خیلی خوب بود اما همین که خوابیدی و بیدار شدی هم پات باد کرده بود و هم دیگه نمی تونستی راه بری و پات رو تکون بدی همش یه گوشه زیر پتو دراز کشیده بودی و تکون نمی خوردی و من و بابایی هم مجبور می شدیم که همه اسباب بازی هات رو بیاریم و دراز کش بازی کنی خلاصه خیلی بی حال بودی و بیشتر وقتا هم تب می کردی و نمی ذاشتی پاشورت کنم و خلاصه خیلی روزای بدی بود من و بابایی که بعضی وقتا از دست شیطونی هات کلافه می شدیم همیشه می گفتیم که کاش یه گوشه بشینی و اروم بشی اما خدا می دونه که تو این دو روز خیلی دلمون برای شیطونی هات تنگ شده بود خوب چون پات درد می کرد زیرش بالشت می زاشتم تا تکون نخوره ...
28 بهمن 1390

واکسن 18 ماهگی

امروز من و تو بابایی ساعت 9.5 به سمت مرکز بهداشت حرکت کردیم تا دختری قد و وزن بشه و واکسنشو بزن تو راه خیلی خوب بودی و بازی می کردی اما همین طور که پامون رو گذاشتیم تو مرکز بهداشت انگار که یادت مونده بود اینجا برای چی است بی قراری و نق نق می کردی و من بغلت کردم و بردمت اتاق مامایی تا قد و وزن بشی متاسفانه از دفعه قبل که پروندت گم شده بود هنوزم پیدا نکرده بودن و رو یه برگه اطلاعاتت رو نوشتن حتی به خودشون زحمت هم نداده بودن که دنبالش بگردن و دیگه هک نگفتند که کی باید بریم اصلا انگار حالشون خوب نیست ولش کن همین که گذاشتمت رو وزنه زدی زیر گریه وخانم دکتر که اومد وزنت کنه تو بدتر کردی و خلاصه قد و وزن و دور سرت رو با گریه ازت گرفتند وز...
26 بهمن 1390
1