رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

اومدیم

سلام سلام سلام قبل از هر چیز عذر خواهی بابت تاخیرم بخدا که سرم شلوغه و وقت نمی کنم بیایم و دلم برای همتون تنگه همین که میام می بینم که تو نطراتم هستید و جویای حالمونید از همتون ممنونم راستش چند تا قرارداد کاری با درد سر های فراوون افتاده به کارم که در حال دست و پنجه نرم کردن با اونام و نمیرسم که بیام از رهای خوشگلم که بخوام بگم ماشالله خانمی شده برای خودش و بلبلی شده و حالا دیگه اصلا نگران نیستم که حرف نمی زنه و حالا بلبلی شده اینم از عکسای سالگرد ازدواج مامان و بابایی در 18/10/91 که 6 سالگرد  ازدواج پایان یافت و به هفتمین سال ازدواج وارد شدیم من و رها صبح باب هم رفتیم و این کیک مرغای های عشقولانه رو خریدیم و ظهری هم ک...
15 بهمن 1391

وقتی دخترم دفتر نقاشیش تموم می شه

اینا نگاه کنید تو رو خدا وقتی دخملی دفتر نقاشیش تموم بشه یا گمش کنه بوم بابایی رو استفاده می کنه رها سادات چی کار می کنی چی می کشی ؟؟ رها سادات جوجو تیشی   رها نکن       رها سادات: نکن نه نکنه دیگه یعنی می خوام ادامه بدم مامانی حالا داری چی کار می کنی نیست کوش کجاست یعنی پای بابایی تموم شد و دیگه جا نیست و الان رو پای خودم می نویسم اینم خانم خانما در حال پسته خوردن و کارتون بره ناقلا دیدن آخ من قربون اون قیافه نازت بشم الهی اینم رها سادات در حالی که تا تولد2 سالگیش فقط 15 روز مانده ...
11 مرداد 1391

لحظاتی با رها سادات

سلام دوستای خوب و مهربونم امروز هم می خوام از عکس های رها سادات براتون بزارم خوب حالا هم می خوام اون روی سکه رو نشونتون بدم اونم وقتیه که رها سادات گریه رو از سر می گیره و همه تلاشش رو می کنه که بیشتر گریه کنه برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید   اینجا شروع گریه کردن و التماس از یاری  افتاده زمین پیشونیش قرمز شده از بس رو زمین بدو بدو می کنه وای مامانی این طوری نکن زشت میشیا قربونت برم ما گفتیم می خوام دندونات رو ببینیم اما نه این طوری با گریه تو خنده دندونات قشنگ ترن مامانی حالا هم که آخرای گریست و تمام تلاشت رو می کنی که الکی دادبزنی و ناز کنی خوب بپر بیا بغل مامان کی...
21 خرداد 1391

آلبوم عکس رها سادات در 1 سال 9 ماه 11 روزگی

اگه تو این عکس دقت کنید3تا عکس از رها میبیتید یکی خودش دوتا هم رو دیوار اون لباس سفیده 1.5 ماهگی دخملی ولباس قرمزه 6 ماهگیش و الان هم که 21 ماهگیشه جالب بود نه حسابی بزرگ شده ماشالله  دقت کنید  قربون اون ماه آسمونیم بشم ...
7 خرداد 1391

رها سادات و پارک

دیشب ساعتای 9.5 دختری اینقده بهونه بیرون رفتن گرفت که مجبور شدیم ببریمش بیرون تا داشتیم از پارک رد می شدیم یکسره دست می زد و می گفت اونا اونجا اونا اونجا انقده خودش قشنگ می دویید و از پله ها بالا می رفت و لیز می خورد میومد پایین که می خواستم قورتش بدم دلمم نمیومد بگیرم و بیارمش تا این که بابایی گفت بزار بازی کنه قبلنا می خواست از این پل رد بشه میومد و به من می گفت اما دیشب خودش تا وسطاش رفت و بعد از من کمک خواست پایین این سر سره لوله ای هم تا من نبودم و از توش نگاش نمی کردم پایین نمیومد و لیز نمی خورد اما دیشب ما پیششم نبودیم 10 بار بالا رفت و لیز خورد ماشالله دختر زرنگ و با هوش اینجا هم فضای کنار پارکه تا م...
5 خرداد 1391

رها سادات و کمک به مامانی

چند روز پیش لوبیا و نخود و باقلا گرفته بودم برای فریز کردن باورتون نمیشه اول خواب بود وقتی بیدار شد و دید دارم کار می کنم اومد پیشم نشست و شروع به تمیز کردن کرد منم دیدم که مشتاقه و اصرار می کنه سر پیله ها رو باز می کردم و اونم دون می کرد بخدا تمام اینا رو خودش دون کرده نمی دونید با چه دقتی انجام می داد آشغالا رو مینداخت کنار و اگه یه دونه از دستش در میرفت دنبالش می گشت دخترم از لان خیلی هوای مامانی رو داره خدا جون بخاطر این هدیه زیبا ازت ممنونم رهاسادات 21 ماهه ...
31 ارديبهشت 1391

رهاسادات و گردش

جمعه عصری بعد از کلاس اومدم خونه و یه لوبیاپلو جاتون خال درست کردم و بار وبندیل بستیم و به خاله فاطمه که رها حاجت رواش کرده بودم گفتیم که با محدثه و بابای محدثه همه با هم بریم میدون خوش بگذرونیم   پس اونا ساعت 7 شب اومدن خونمون و دو موتوره ترک موتور رفتیم برای گردش و تفریح جای همتون خالی بود ترک موتورو میگم باد بخورین و بگازین اینم عکسای خوشگلم تو پارکه هی توپشو مینداخت و بادم توپش رو می برد و هی داد می زد چرا توچه میره خیلی بامزه بود اینم دخملی در حال ورزش کردن و کم کردن وزن اینم از نمای دیگه که ببینید چه میدون بزرگی داریم میدون چادر ملو اسمشه این لباس رها رو هم که می بینید همون لباسای عیدشه که برای او...
10 ارديبهشت 1391