رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

روزگار دختری در هفته گذشته

1391/2/25 9:35
1,312 بازدید
اشتراک گذاری

از پنج شنبه نمی دونم چی شد که وقتی از خواب پاشدم گلو درد شدید شده بودم اول فکر کردم چیزی نیست و خوب می شم بعد هم ابریزش بینی شروع شد و بعدم قشنگ افتادم که دیگه جمعه ظهر با بابای رها رفتیم دکتر و 4 تا امپول نوش جان مردم و الان خیلی بهترم

اینم عکسای دخملم یارک جلوی بیمارستان

رها مامان دستات رو بزار زیر چونت اینجوری    آفرین قربونش برم

رها حالا دوتا دستت رو اینجوری بزار زیر گردنت و زست بگیر   آفرین عسلم

رها حالا پاشو وایستا و یه دستت رو بزار رو صندلی یکی رو هم بزار زیر چونت

مامان فداش بشم الهی  بابا عکس بگیر

رها سادات از نمای جلو شاهکار بابایی

 

ولی متاسفاته از اونجایی که وقتی من مریض و بی حالم محبت های رها به من بی نهایت میشه و هی خودش رو به من می چسبونه و بوسم می ده دختری هم مریض شد ه و تب داره و عطسه می کنه خیلی هم نق نقو شده

دیروز بعد از ظهر که خوابید و بیدار شد ساعت 5 بعد از ظهر جشن حضرت فاطمه دعوت بودیم و گفتم اول بریم جشن و اگه حالت بد بود بعد از جشن بریم دکتر

اینم عکسای جشن

خوب توی جشن خیلی دلت می خواست این ور و اون ور بری و دنبال بچه ها بگردی و من با هزار ترفند تو رو نگه می داشتم وقتی هم که مولودی شروع می شد جیغ می کشیدی و هورا می کردی و بلند می شدی وایمیستادی و دست می زدی و داد می زدی و تا صلوات می فرستادن تو هم صلوات می فرستادی و و می گفتی ال محمد ال محمد

خیلی با نمک بودی همه عاشقت شده بودن و می گفتن براش اسفند دود کن و برات پفیلا برده بودم مشت مشت عوض این که بخوری راه افتاده بودی و به همه می دادی انگار نذری بود و نذر داشتی خلاصه همه بچه ها جمع می شدن دورت تا بهشون پفیلا بدی

خدای من انقده با مزه بودی که خدا می دونه البته حالت خوب بود ولی یکم تب داشتی پس بعد از جشن بردیمت دکتر و کلی گریه کردی که چرا دکتر بهت دست می زنه و برات دارو گرفتیم و الان که بیدار شدی خدا رو شکر خیلی بهتری

اینم چند تا از مهندس بازی های جدیدت

عاشق این شدی که تلمبه رو برداری و هی باد بزنی

جوجه اردکا رو هم دادم به خاله فاطمه مروتی ببره چون تو دیگه می خواستی بکشیشون و بیچاره ها رو مچاله می کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان یسنا گلی
25 اردیبهشت 91 9:49
قربونت برم با اون ژست گرفتنات.خیلی قشنگ شدن عکسات عزیزم.
امیدوارم همیشه خوب و سرحال باشی دخمل ناز


قربونت عزیزم چشات قشنگ می بینه
مامان مريم گلي
25 اردیبهشت 91 10:27
قربون ژستاي خوشكل رها سادات برم چقد ناز و خوشكل شده انشالله هيچوقت مريض نشي خانومي هم تو هم رها سادات گلمون




ممنون بهتریم ولی هنوز خوب نشدیم
مامان زهره
25 اردیبهشت 91 13:21
خب خداراشكر كه بهترين؟
عكس هاي رها جونم قشنگ افتاده.مراقب باشين گل دختر گلودرد نشه.


گلو درد نمی دونم اما خیلی تب می کنه که مواظبشم و دکترم شیاف استا مینوفون داده
مامان آرینا موفرفری
25 اردیبهشت 91 16:12
خدا بد نده مامانی جون خیلی ناراحت شدم
الان حالتون چطوره رها جون بهتره؟؟؟
عجب ژستائی گرفته ملوس خانم.
مامانی کار خوبی کردی جوجه اردکا رو فرستادی رفت وگرنه معلوم نبود چه بلائی سرشون می یومد.


قربونت برم بهتریم ولی ته گلو من هنوز خارش داره و رها هم خیلی بی قراره 2 روز ی طول میکشه تا راحت بشیم
آره بابا اردکا بیچاره ها دیگه رها رو می دیدن فرار می کردن
رها
25 اردیبهشت 91 18:13
خدا بد نده خاله جون،ایشالله هر دوتون خیلی زود خوب بشین.
قربون رهاجون برم با این شیرین کاریاش،دیگه واقعا خوردنی شده
عکساشم خیلی ناز افتاده،با این تیپ قشنگش


ممنون عزیزم چشات ناز می بینه من و رها که برای اومدنت لحظه شماری می کنیم
ستاره زمینی
25 اردیبهشت 91 22:56
سلام مامان رها .خوبید رها جونی چه قشنگه اسمشم زیباست.خدا براتون حفظش کنه.


ممنون از لطفتون
مامان آنیسا
26 اردیبهشت 91 10:58
وااااااااای ناز کردنش قشنگه
مامانی الان خوبید؟ رها چطوره /؟


نمی دونم فکر کنم باید یه بار دیگه دکتر برم چون تا الان سرفه نمی کردم اما الان سرفه هم دارم و احساس می کنم گلوم متورم شده


رها هم بهتره اما دیگه تب نمی کنه ولی خیلی نق می زنه و بی حوصلست
مامان اميرحسين كوچولو
26 اردیبهشت 91 13:28
سلام عزيز دل خاله قربونت بشم الهي .
واي خدا جون رهاي عزيزم چقده ناز وخوشگل شده تو اين عكسا با اون ژست گرفتنش فداي اون دستاي كوچولو وصورت معصومت .
خيلي خيلي ماه شدي تو اين عكسا ماشاالله ماشاالله ............


ممنون عزیزم چشات ماه می بینه امیر خوشتیپ ما روببوسش
مامان مريم گلي
26 اردیبهشت 91 23:51
سلام عزيزم خوب شدي


قربونت برم رو پام ولی ته گلوم یه گوله است که نه بالا می ره نه پایین فکر کنم دوباره برم دکتر
مامان امیر علی
27 اردیبهشت 91 4:34
خوشحالم که بهتری.خیلی بده که آدم تو تابستون سرما بخوره
رها خانم هم واسه خودش جیگری شده فراووون.
اردکا پس شانس آوردن که زندنو و نجاتشون دادی


قربونت برم عزیزم
بهتر که چه عرض کنم هم بی حالم و هم عصبی رها هم همش نق می زنه ته گلوم هم انگار یه گلوله توشه که بالا و پایین می ره رو پام ولی گلوم خیلی بد جوره
تو همیشه به رهای من لطف داری عزیز
اردکا هم آره دیگه رفتن و نجاتشون دادم
نوشين
27 اردیبهشت 91 12:06
وااااي جيگرشو چه ژستاي باحالي گرفته



ممنون عزیزم فدات
مامان احسان
27 اردیبهشت 91 13:37
سلام مامان رها جون الان بهتری؟


ممنون عزیزم خیلی بهتریم
مامان سامان
28 اردیبهشت 91 11:21
سلام مامان رها انشاا... که بهترین دخملم چطوره اونم بهتره .بابا ژستاشو برم چه ناز ژست میگره گوگوری مگوری
خوشحال میشم منو لینک کنین
www.saman_khan.niniweblog.com

ممنون که ادرست رو گذاشتی هر بار که می خواستم بیام نمی تونستم ادرس نداشتم با افتخار لینک شدید


متاسفانه بازم نمی تونم بیام
مامان سامان فکر کنم وبت مشکل داره
مامان پوریا پهلوون
2 خرداد 91 10:44
چقدر دل خاله واست تنگ شده بود


قربون اون دلت برم خاله جون