رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

سلام

سلام سلام سلام یخدا دلم براتون تنگ شده یه عالمه خیلی ناراحت بودم که وقت نمی کردم که بیام پیشتون ولی بدونید همیشه بیادتونم و دوستون دارم برای شما از همه لحظه ها عکس گرفتم و الان مدد کردم و با این که می خواستم برم و سند بزنم اما دارم خودم رو کنترل می کنم که سراغ کارام نرم و در خدمت شما باشم راستش اینقده سرم تو این هفته ها شلوغ بود که فرض کنید که رها از دستم خسته می شد لب تابم را می بست و می گفت مامان بسه بسه بسه مامان بیا اموش کن (خاموش کن آهان آهان بسه بسه ) تازه بنده خدا مامانم که اومده بد پیشمون همش من پای سیستم بودم و غذا هام رو. برام می پخت و با رها کلی بازی می کرد اصلا نشد که کنارش بشینم و یه دل سیر حرف بزنیم و اوم انگار که دیگ...
4 دی 1391

این روزها

مامان که از شنبه همش دارم می رم روزی 2 ساعت سر کلاس و دوباره درس می دم از ساعت 8 تا 10 از اونجا که خونمون بالای شرکته و راهش هم یکی شما تو این ساعت خواب تشریف دارید و بنده سر کلاسم روز اول که بیدار شدی و کلی بابا رو اذیت کردی روز دوم چند بار از سر کلاس به خاطر گریه هات اومدم بالا تا من رو می دیدی می خوابیدی اما امروز جلسه سوم تا اخر کلاس خواب بودی و اومدم بالا تازه بیدار شدی ممنونم دختر نازم که با همکاری هایی که با من می کنی می زاری مامانی هم به اهدافم برسم خوب شب 5 شنبه شاید باورت نشه اما می نویسم که یادت بمونه بعد از 6 سال ازدواج من و بابایی(تازه دایی امیرو زندایی و بهراد  که برای اولین بار بعد از تولدت تو رو از نزدیک می...
12 آذر 1391

رها و محرم

سلام عزیز دلم امروز می خوام از محرم و روزهایی که گذروندیم برات بنویسم می خوام برات بنویشم که بدونی که بعد از 1400 سال هنوز چگونه این شور در دل ها می ت=ه می خوام برات بنویسم که بدونی حتی تو هم که سنی نداری و شاید هم نمی فهمی که چه گذشته چگونه عاشقانه وقتی از خواب بیدار می شی همش می گی بابا بابا اشو (پاشو)اشو اشو بریم بلیم اسب شتر (ابت شدر )و همش و همش عاشق این بودی که تو هیاتایی که صدا میاد بری و اونجا باشی وقتی می رفتیم تو هیاتی دیگه در آ ورتدنت بیرون با اشک و گریه های مداومت که نمی خوام و نمیام و اینجا ایشین دل آدم رو کباب می کرد با خودم می گفتم تو چی می دونی و می فهمی که این طور اشک می ریزی شب اول محرم رفتیم هیات بازار نو و...
7 آذر 1391

درباره رها سادات

سلام  بلاخره نتمون رو شارژ کردیم و در خدمتتونیم سلام سلام و صد سلام به شما عزیزان که همیشه جویای حالمون هستید خوبید خوشید سلامتید خدا رو شکر ما هم خوبیم و خوشیم راستش شارژنتمون چند روزیه تمدید شد وقت نمی شد که برسم خدمتتون شرمنده دیگه بعدا می گم چه خبره رها سادات هم خوبه دخملکم بعد از اون دندون در اوردن درد ناک حالا صاحب ٢٤ تا دندون خوشگل و مشگله دیگه اما بمیرم براش خیلی سختی کشید سر این دندونا چون همشون آسیاب بودن و درد ناک تازه کلی هم آفت زده بود دهنش خدا رو شکر که به خیر گذشت و تازه بچم یه جونی گرفت و سر حال و شاداب شد خوب خدا رو شکر همون طور که می بینید خیلی سر حال و شادابه دندونای خوشگلش رو هم دیدید اما چه کنم ...
24 آبان 1391

عید غدیر خم و عید سادات و سالگرد ازدواج مامان و بابا

عید غدیر خم بر شما عاشقان مبارک باد سلام سلام و صد سلام و شادباش بهترین آرزو ها برای شما دوستان دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست دست همه قوم صميمانه به هم خورد «لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت «لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد پس باده پريد از سر مستان و پس از آن بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد نادر بختياري ابنم عیدی...
17 آبان 1391

تو رو خدا دعا کنید و از ته دل و با خلوص نیت از خدا بخواهید.....

سلام دوستای عزیزم یک خبر فوری و درد ناک دارم براتون   داشتم نظرات رها رو تو بلاگفا چک می کردم که یکی از دوستای هم دانشگاهیم که 7 سالیه همدیگر رو ندیدیم برام پیام گذاشته که خواهر سالم و سلامتش در عرض 3 هفته سلامتیش را از دست داده و نابینا و فلج شده منم سریع گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم و تا این موضوع رو فهمیدم مو به تنم سیخ شد و گوشی از دستم افتاد دکترا گفتن که سرطان مغز استخوان داره و امیدی نیست تورو خدا از همه شما عزیزان که می دونم چقدر دلتان پاک وبه خاطر اون نی نی های نازی که دارید قسمتون می دم برای سلامتی یا راحت شدنش دعا کنید واقعا شرایط سختی است الهام جان از همین جا ما و...
16 آبان 1391

درباره رها سادات

سلام به همه سلامتید ما هم خوبیم و همهیشه به یادتونیم ممنون که همیشه بیادمونید و تنهامون نمی زارید ما هم دوستتون داریم   دوستان و عزیزان گرامی خوبید خوشید چند مدتی است که درباره دخمل نازم براتون ننوشتم و از تغییراتی که کرده نگفته ام تو این پست می خوام از ترقی هاش بگم خوب دخمل گل و نازم از لحاظ حرف زدن خیلی پیشرفت داشته دیگه تقریبا جمله می گوید و می تواند حرف هایش را به ما بفهماند از جمله های قصار دخملی می توان گفت بابا آمد مامان بیا  بابابیاد مامان اینجا ایشین بابا اینجا ایشین مااشین آمد تهدیگ می آم (می خوام) اوف شد (او شد )  افتاد (اوتاد) نی نی  رفت نی نی نیست نی نی ایا(بیا )  نه نه نازی جون اسب...
9 آبان 1391

خانه جدید

سلام‏ ‏سلام سلام سلام اول باید بگم دلم برای شما برای اینترنت و سر زدن بهتون تنگیده بود دیگه داشتم قاطی می کردم و انگار که به نت بد جور معتاد شدم و بدون اون روزها سخت می گذشت تمام امیدم رو گذاشته بودم که وصل شه نتمون تا بیام پیشتون و یه دل سیر از دلتنگی هام که برای تک تک تون بوده براتون بگم ممنونم از همتون که همیشه سر زدید تا از احوالاتمون جویا بشید ولی بخدا تازه دیروز نتمون وصل شد و حالا وقت کردم که برسم خدمتتون و حال و احوالتون رو جویا بشم به هر حال خوشحالم از این که بار دیگر از حال همتون جویامی شم دوستون داریم یه عالمه هر چی بگیم بازم کمه اینم از طرف رها که از ته دل سلام می کنه خوب رهای نازم هم خیلی خوب و حسابی ب...
3 آبان 1391

ما اومدبم

سلام سلام سلام سلام به همه شما عزیزان  که این همه به یادمونید و اگه ما نباشیم هم بازم تنهامون نمی زارید خواستیم بگیم که خیلی دوستون داریم و از حضورتون خوشحالیم ایشالله همیشه سالم و سرحال و شاداب باشید چون دلیل نبودن ما به خاطر بیماری مامان و بابا و خودم بوده و الان که همه مریضی ها تموم شد اومدیم که دوباره با خیال راحت با هم باشیم راستش از وقتی که دخملی 2 سالش شده و تقریبا تا فردا 2 سال و 1 ماهه میشه براش چیزی درباره خودش ننوشتم و امروز می خوام بنویسم تا بدونید که چه اتیشی شده همتون هی می گویید چرا نمی نویسم الان اومدم تلافی می کنم آماده اید به گوش باشید   از احوال...
24 شهريور 1391