سلام به همه
سلام به همه دوستان و عزیزان
ممنونم از همه نطرات سازنده و کاراتون
ممنونم که این همه با من همفکری کردید
اولا باید اصلاح کنم که بابای رها بهترین بابای دنیاست و همش به من می گه که چند سال استراحت کن و فقط برای او ن که حوصلت سر نره همون تدریس و کارای پاره وقت رو انجام بده
اما من نطرم این بود که برم کار تمام وقت و رها رو بزارم مهد بیچاره بابایی از سپاه 1 هفته وقت گرفته که هر روز 1 ساعتی تو رو ببره مهد تا عادت کنی
خوب چون من صبحا تا 3.5 بعد از ظهرسر کارم و بابایی گفته می برمش تا ببینم عادت میکنه یا نه بعضی وقتا خیلی شرمنده بابایی می شم بنده خدا
اما الان که 4 روزه می رم از خدا پنهون نباشه از شما چه پنهون که مثل این که پاره تنم رو ازم جدا کردن بعضی وقتا خیلی دلم برای دختری تنگ میشه مثلا امروز سر کار کلا بقض داشتم و کاری نمی تونستم بکنم
همش میگم من که آدمی بزرگم اینقدر روم تاثیر داره پس اون بچه چی میکشه فکر میکنم بدترین مامان دنیام
خیلی دودلم امروز که واقعا دیونه شده بودم و بد جور دلم برای دخترم تنگ شده بود و چند بار فیلمای گوشیم رو نگاه کردم تا دختریم رو ببینم و آروم بشم
فعلا فردا رومرخصی گرفتم تا قشنگ تر فکر کنم
دارم به همین نتیجه می رسم که هنوز هم زوده که بری مهد و باید صبر کنم آخه اول که می خوای بری تو مهد کلی گریه می کنی و 1 ساعت هم بیشتر دووم نمیاری و وفتی می شنوم که داری گریه می کنی بد جور دلم می گیره
نمی دونم احساس می کنم یکم از دستم ناراحتی و دوستم نداری
خدایا کمکم کن تصمیم درستی بگیرم
خیلی وقتا پشیمون می شم که دارم میرم سر کار تمام وقت و همون پاره وقت کنار رها خیلی بهتره