رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

درباره تاخیرم

1390/11/30 9:56
736 بازدید
اشتراک گذاری

خوب دوروزه نتونستم بیام و برات بنویسم چون بعد از ظهرا کلاس داشتم

و از دو جا هم زنگ زده بودن که برای کارای مالی برم و تو هم پیش بابایی می موندی تا ببینم چی میشه و باید ببرمت مهد یانه

پس تا کارام قطعی بشن بابایی تقبل کرد تا جایی که می تونه نگهت داره تا من برگردم

                            شکلکهای جالب آروین

خوب منم چون می دیدم تو پیش بابایی هستی با خیال راحت میرفتم البته بابای هم از کاراش میگذشت تا ببینم که چه طور میشه و تو رو نگه می  داشت 18.gif

خوب دیروز تقریبا ازصبح رفتم و نزدیکای 4 بعد از ظهر بود که برگشتم  که تو خواب بودی شکلکهای جالب آروین تو تمام این لحظات که سر کار بودم دلم برای بغل کردنت برای بازی هات  شکلکهای جالب آرویننا نای کردنت تنگ شده بود دلم یکی از اون بوسات رو می خواست و هر لحظه فکر می کردم که چه می کنی و گهگاهی هم زنگ میزدم تا ببینم چه طوری که بابایی می گفت حالت خوبه و اذیت نمی کنی حالا نمی دونم برای دلخوشی من میگفت یا این که ...19.gif

خلاصه ساعت 4 که اومدمو وقتی از خواب بیدار شدی  پریدم و بغلت کردم کلی ناز و قربونت رفتم کلی دلتنگی هام رو خالی کردم از نظرم همه چیز نرمال بود و فقط نمی دونم که چرا بابایی کلافه بود  شکلکهای جالب و متنوع آروین  و خیلی ناراحت نشسته بود شکلکهای جالب و متنوع آروین

فهمیدم که حسابی خستش کردی و هر چی قربون  صدقش رفتم بهتر نشد شکلکهای جالب و متنوع آروین

می دونستم که خسته شده ولی قراری بود که گذاشته بودیم

می دونی بدیش این بود که من 6 تا 8 هم کلاس داشتم و باید دوباره می رفتم و این موضوع که بازم باید با تو سر و کله بزنه ناراحتش می کرد و خلاصه چاره ای نبود و در مرحله امتحان بودیم

اما باید بگم که بابایی مردود شد  شکلکهای جالب و متنوع آروین  چون اصلا حالش خوب نبود و خسته شده بود

حالا منم با خودم فکر می کردم که چی کار کنم بی خیال کار بشم یا نه کمکم کنید و بگید که چی کار کنم

چون 8 سال سابقه کار دارم تو خونه موندن و بی کار بودن کلافم می کنه شما چه نظری دارید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان ارتین
30 بهمن 90 10:29
سلام به نظر من کارت ادامه بده چون هم برای خودت هم اینده دخترت خوبه


مرسی عزیزم از راهنمایی هات
مامان پوريا پهلووون كوچولو
30 بهمن 90 10:33
سلام از من به تو نصيحت تا بابايي بد اخلاقتر نشده رها جونو بسپار مهد يا....
كه مثل من پشيمون نشي وبه خودت بياي ببيني وقتو از دست دادي منم ليسانس روانشناسي دارم و به خاطر بچه داري نشستم تو خونه بيشتر به كارت فكر كن حيف كه بشيني تو خونه و با بچه سروكله بزني منم با همين حرفا دور از جون شما خر شدم


ممنون از راهنمایی هات آره رفتم دنبال مهد
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
30 بهمن 90 15:17
سلام

ممنون از محبتت


عزیزم ممنون که بازم اومدی پیشمون
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
30 بهمن 90 15:21
سلام خاله
من مهد میرم یه کم زوده واسه رها جون اما اگه یه مهد خوب مبشناسین رها جونی رو بف رستید مهد ....خوبه ...خیلی خوب...ما راضی هستیم


مرسی عزیزم از راهنمایی هات
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
30 بهمن 90 15:22
خانومی خونه نمووووووووووووووون یه طوری دخملی رو جابجا کن نمون خونه تورو خدا.... پشیمون میشی
مامان حنا
1 اسفند 90 5:32
سلام خانومی خوبی؟؟؟؟ رها جون چطوره جای واکسنش که اذیت نمیکنه؟؟؟؟؟؟ کارتو ادامه بده بپه بزرگ میشه و بعدا تو بیکار میشی به فکر آینده خودتو رها جون باش عزیزم رمز همونه ولی بازم خصوصی برات کامنت میزارم من یه سوال خصوصی هم ازت پرسیده بودم چی شد؟؟؟؟ نمیخوای جواب بدی اگه به پای فضولی نزاری
مامان پسر خرداد
2 اسفند 90 12:49
تو همه سختیها پشت سر گذاشتی حالا که بچه از آب و گل (تقریبا) درامده نری. کسی رو نداری بزاریش شرایطت مثل منه ولی خب بعداز ظهر حالا خاله اش قبول کرده نگه داره .
گل دخترم سپیده
2 اسفند 90 14:43
سلام خانمی همون طور که مامانای دیگه گفتن رهاجون رو یابفرست مهد یااینکه بابایی باید یه جوری نگهش داره ولی واقعا کار سختی هم هست چون بچه هاتواین سن بیشتروابسته به مامانی هستن ولی به مرور زمان عادت می کنه.سپیده وقتی ایران بودیم خیلی خوب بود ولی حالا یه لحظه هم نمی تونم ازش دوربشمیه بار رفتم باشگاه برگشتم دیدم باباشو کچل کرده بود از بس بهونه کیری کرده


ممنون عزیزم از نظرت
مامان محمد گوگولي
2 اسفند 90 17:01
سلام چرا بايد محيط خونه رو مثل زنداني ببينيم كه براي گريز از اين زندان دنبال راه بگرديم در صورتي كه خانم هايي با اين اعتقاد خبر ندارن در واقع خودشون اين محيط رو ساختن و اگر بده ميتونن خوب بسازن به نظر من بهترين سن براي مهد رفتن رها جون بعد از سه سالگيه چون حتي از ديد پيغمبر شخصيت كودكان تا سه سالگي شكل مي گيره و كامل ميشه كاش دلمون بخواد اين شخصيت رو فقط خودمون بسازيم كه پدر و مادريم نه مربي مهد كودك كه شايد هزار تا اختلاف سليقه و نظر باهاش داريم منم كارشناس ماما هستم ولي كار نميكنم منتي هم سر بچه هام نميذارم بلكه به مادر بودن و همسر بودنم در خانه اي كه خودم محيطش را نشاط ميدهم افتخار ميكنم اميدوارم شما هم موفق باشيد


عزیزم محیظ خونه خیلی خوب و آرامش بخش و دوست داشتنیه و کلی هم با دختری کیف می کنیم اما یه زمانایی که رها خوابه یا داره بازی می کنه یا بیکارم دوست دارم کاری دستم باشه ولی در هر صورت کار پاره وقت رو ترجیح می دهم ویا کاری که بشه در منزل انجام بدم
مامانی شیما وحدیث
3 اسفند 90 1:46
سلام مامانی
به نظر من اگه بابایی خیلی بداخلاق بشه حتما حکم به دراومدن ازکار رو صادر میکنه ..البته حق داره مردا کجا وبچه داری کجا
البته رها جونم نباید خیلی دور ازمامانیش باشه
الان خیلی به محبت مامان نیاز داره
ولی درهر حال بهترین فکر و با مشورت همسری انجام بده که بعدا پشیمون نشی
پیش ماهم بیا


ممنون از نظر کارا و اثر بخشت چون حرف دل من رو زدی
نوشين
3 اسفند 90 10:13
عزيزم اصلا" خونه نمون.باباي رها جون بايد راهي پيدا كنه نه شما.چرا ما زنها هميشه از حقمون ميگذريم به خاطر شوهر و بچه و ...به نظر من كارتو ادامه بده.موفق باشي
خاله ستاره
3 اسفند 90 11:00
مژده مژده!!!مجله قاصدک راه اندازی شد. ضمن آرزوي سلامتي براي شما و دلبندتان از شما دعوت میکنیم با نظرات سازنده خود ما را یاری فرمایید منظرتان هستیم
روح انگیز مامان سیاوش
3 اسفند 90 15:43
سلام عزیزم خوبید من و پسرم اومدیم تا ازتون دعوت کنیم تا سری هم به خونه خاطرات ما بزنید برای دوستیهای مداوم تر خوشحال میشیم تشریف بیارین
مامان چشم عسلي
3 اسفند 90 19:37
سلام گلم رها جونم چطوره؟خودت خوبي؟!!اون هم با اين همه كار و استرس و ....
عزيزم من با اداي احترام به همه ماماني گل و نظراتشون با مامان محمد گوگولي موافقم. من دوستان شاغل زيادي دارم كه به نظر خودشون تمام انرژي و زندگيشون رو صرف تامين بچه ها چه از نظر مالي چه عاطفي انجام دادند.وخداييش خيلي هم سخته هم كار بيرون و هم منزل جداي بار عاطفي و عذاب وجدانهاي گاه و بيگاه كه روحيه آدم روبيشتر فرسوده ميكنه.ولي افسانه جون شايد باورت نشه بچه هاي دوستانم در حد دبيرستان،دانشگاه و حتي ازدواج كرده هستند.ولي همه بلا استثنا از اين موضوع گله ميكنند كه ما مادر به خودمون نديديم.موقعي كه خسته يا ناراحت و غمگين از مهد يا مدرسه به خونه برميگشتيم به جاي آغوش گرم مادرمون،يه خونه سرد وساكت منتظرمون بود.و حالا اون مادر طفلك رو در نظر بگير با اين حرفها چه حالي ميشد.الان رها جون خيلي كوچيكه.خودتو جاي اون بگذار و تصميم بگير.ترك كار كه نميكني؟به صورت پاره وقت ادامه ميدي.تازه براي شما كه قابل و كار آمد هستي هميشه كار هست مطمئن باشببخشيد كه خيلي نوشتم آخه من بچه ها رو خيلي خيلي دوست دارم رها جون كه جاي خود داره


وای عزیزم ممنونم از این همه توجهت به من و رها جون می دونی جدیدا دیگه خئدم هم که 4 روزیه می رم می بینم که روحیش داره عوض میشه و دلبستگیش کم می شه و اصلا نمی پسندم ازم دور بشه
شوهرم هم می گه اگه پاره وقت می خوانت برو تمام وقت خودت رو اذیت نکن
مامان محمد گوگولي
6 اسفند 90 9:28
سلام عزیزم
چه رهاي نازی داری مامانی
ببوسش


مرسی عزیزم لطف داری