رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

یه اتفاق بد

1391/2/7 8:48
1,478 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیزم ممنون از تمام شما عزیزان بابت اون پیام های قشنگتون برای تشکر از خدا وند

کاش همه شما بودید و از نزدیک این پدیده را می دید

خوب تو این روزا بیشتر بعد از ظهر ها من کلاس داشتم و نمی تونستم زیاد بیام پیشتون

ولی تا فرصتی پیش میومد هم میومدم پیشتون

اگه حالتون بهم نمی خوره و دل دارید به ادامه مطلب بروید

گفتم و اگه حالتون بد نمیشه برید ادامه مطلب .......

 

خوب 3 شنبه که می خواستم برم کلاس بابای رها خواب بود و من با رها بازی کردم تا بابایی بیدار بشه بعد که دیدم هنوز خوابه یه سری اسبابا بازی براش گداشتم تا بازی کنه و یواش خودم رفتم که برم کلاس و پدرش هم دیگه نیمه بیدار بود

وقتی از کلاس برگشتم دیدم که برقای خونه خاموشن و هر چی در می زنم در رو باز نمی کنن

خیلی نگران شده بودم و با عجله و زدن زنگ صاحبخونه اومدم بالا و دیدم کسی تو حال و پذیرایی نیست و همه جا تاریکه خیلی تعجب کرده بودم و یهو دیدم برق اتاق خودمون هم روشنه رفتم تو اتاق رها و باباییش رو دیدم که اوجا هستن کلی خیالم راحت شد وقتی ازش پرسیدم که چرا جواب نمیدی در رو باز نمی کنی بهم گفت که

همین که تو رفتی با صدای گریه بچه بیدار شدم و تا بغلش کردم استفراغ کرد و تمام لباسای من و خودش و فرش و آشپزخونه و همه جا رو کثف کرد

خیلی هم بد بو بود و گفت فقط بردمش حموم و شستمش و از بوی بد دیگه نمی تونستم بیام تو حال چون منم داشتم بالا میاوردم و الان 2 ساعته تو اتاق محبوسیم و بعد من هم شروع به تمیز کردن کردم راست می گفت خیلی بد بو بود خودم موقع تمیز کردن بالا آوردم دیگه نمی دونید چه شیر تو شیری بود

دوستان ببخشید که حالتون رو بد کردم ولی خواستم برای رها نوشته باشم که چه کرده

فکر کنم بجم وقتی به خودش اومده دیده کسی پیشش نیست از ترس گریه کرده بود اونقد که بالا آورده

آخه رها هر وقت گریه عمیق می کنه کمی بالا میاره

بازم شزرمنده که حالتون رو بهم زدم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

نوشين
7 اردیبهشت 91 11:24



قربونت برم گفتم که حالتون بد میشه نخونین ببخشید قصد حال بهم زنی تون رو نداشتم
می خواستم بگم خسته و مونده از سر کلاس باید خرابکاری ها رو جمع کنم
رها
7 اردیبهشت 91 11:47
آخی نازی چه رهای با احساسی،دوری مامانیشا نتونسته تحمل کنه.قربونش برم
وای خاله جون منم هر موقع عمیق گریه میکنم حالم بهم میخوره


آره بخدا رها جون وقتی هم که من میام می پره تو بغلم پایین هم نمیاد
امروزم کلا لوس شده که همش ادا نی نی کوچولو ها رو در میاره که بلد نیستم راه برم بازی کنم وایستم بغلم کن
فکر کنم بخاطر همون دور بودن از خودمه
دیبا نفس مامان
7 اردیبهشت 91 12:50
عزیزم چه بد که حالش این طوری میشه میبینی بابایی ها هیج وقت نمیتونن جای مادرارو بگیرن اگه بابایی یه کم زودا شده بود رها جونم گریه نمیکرد


نه بنده خدا کدوم بابایی تو این حال بچه رو اینجوری تر و خشک می کرد
رها ناهار هم پر خوری کرده بود
اون فقط منو می خواسته
بازم باید از بابایی تشکر کنم که تو این وضع بداد بجم رسید و به من هم زنگ نزد
مامان اميرحسين كوچولو
7 اردیبهشت 91 16:57
سلام عزيز دلم ...
نه بابا چرا حالمون بد بشه مگه ما خودمون هيچ وقت حالمون بد نميشه اينجور چيزا واسه بچه ها عاديه .پسمل منم وقتي گريه ميكنه از شدت عصبانيت آنقدر به خودش فشار مياره كه بالا مياره ....عزيز دلم رها جونم الان خوبي ....
فدات بشه خاله جون .....ديگه گريه نكني ها...
ماماني خيلي دوستت داره ..از عوض من سه تا ببوسش .


قربونت برم الان که می شنوم همه می گن همه بچه ها این طورین خیلی خیالم راحت شده اول فکر می کردم فقط رها این مشکل رو داره ممنون از شما دوستای خوبم
خاله جون 3 تا بوست رسید 3 تا هم رها فرستاد
مامان احسان
7 اردیبهشت 91 20:29
الان حال رها جونم خوبه خاله؟


قربونت برم عزیزم همون لحظه که بالا میاره دیگه سر حاله و مشکلی نداره ممنون از نگرانی هات
مامان چشم عسلی
7 اردیبهشت 91 20:38
سلام عزیزم قربون محبتت برم الهی
بازم به همون مشگل برخوردم نصف وبلاگت باز نمیشه باید بازم برم سراغ آق مهندسمون تا بتونم ببینم رها جونم چی کار کرده که مامانی این پست بالایی رو زده


فدات بشم نتت مشکل داره کاری از دست من بر میاد بگو انجام بدم می خوای تو بلاگفا برو ببین اونجا هم همین طوریه یا نه
www.rahanazi.blogfa.com
مامان چشم عسلی
7 اردیبهشت 91 20:45
عزیزم تقریبا راه حل رو پیدا کردم
به همین زودی میام پیشت


قربونت برم مگه هنوز نتت مشکل داره
مامان حنا
8 اردیبهشت 91 5:19
ای جونممممممم وای چه بد عزیزم ایشالله که بلا به دور باشه حالا خدارو شکر که بهتره حنا هم همینجوری بود انقده گریه میکرد و سرفه میکرد که آخر سر اونجوری
ایشالله که خدا همه بلاها رو از سر بچه هامون کم کنه مواظب رها جون باش و از طرف من هم ببوسش


قربونت برم ببخشید که حالتون رو بد کردم
عزیزم از بس گریه می کنه این طوری میشه
مامان آنیسا
8 اردیبهشت 91 14:27
الان حال گل دخملی ما خوبه؟
بلا به دور باشه عزیزم


قربونت برم عزیزم آره همون لحطه که بالا میاره دیگه خوب و سر حال میشه
مامان آنیسا
8 اردیبهشت 91 14:28
برای پست بالا نشد پیام بذارم
راستی رمز مطلب جدیدی که برای آنیسا گذاشتم مثل همون قبلیه


ممنون عزیزم میام پیشت
چرا نشد چه مشکلیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان امیرعلی
9 اردیبهشت 91 10:24
آخی منم خیلی بچه هارو دیدم که با گریه بالا میارن.


ممنون خاله جونم
اولش فکر می کردم رها اینطوریه بعد دیدم می گن خیلی از بچه ها اینطورین
مامان چشم عسلی
9 اردیبهشت 91 19:33
هورااااااااااااااااا بالاخره موفق شدم
اومدم نظراتمو منتقل کنم دیدم زحمتش رو کشیدی دستت درد نکنه گلم
امیدوارم دیگه راحت بیام پیش رهای نازم


قربونت برم خوشگلم
وای خدای من بلاخره دوست عزیزم رو بهم بر گردوندی ممنونم خدا جون
منتطر نظرات زیبایت هستم