رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

دختری و درد واکسن

1390/11/28 12:34
1,287 بازدید
اشتراک گذاری

الهی مامان فدات بشم روز اولی که واکسن زدی تا ظهر حالت خیلی خوب بود اما همین که خوابیدی و بیدار شدی هم پات باد کرده بود و هم دیگه نمی تونستی راه بری و پات رو تکون بدیشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

همش یه گوشه زیر پتو دراز کشیده بودی و تکون نمی خوردی و من و بابایی هم مجبور می شدیم که همه اسباب بازی هات رو بیاریم و دراز کش بازی کنی خلاصه خیلی بی حال بودی و بیشتر وقتا هم تب می کردیشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے و نمی ذاشتی پاشورت کنم و خلاصه خیلی روزای بدی بود

من و بابایی که بعضی وقتا از دست شیطونی هات  شکلکهای جالب و متنوع آروینکلافه می شدیم همیشه می گفتیم که کاش یه گوشه بشینی و اروم بشی  شکلکهای جالب و متنوع آرویناما خدا می دونه که تو این دو روز خیلی دلمون برای شیطونی هات تنگ شده بود شکلکهای جالب و متنوع آروین

خوب چون پات درد می کرد زیرش بالشت می زاشتم تا تکون نخوره اذیت بشی ببینید اینم عسلم تو بیماری و درد

از کسل بودنت خسته شده بودیم شکلکهای جالب و متنوع آروین و بیشتر وقتا نق می زدی  شکلکهای جالب و متنوع آروینgو همش می خواستی تو تاب باشی و تابت بدیم کاملا معلوم بود که خودت هم از حال بدت خسته شدی شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

امروز که از خواب بیدار شدیم دیدم که خدا رو شکر راه می ری شکلکهای جالب و متنوع آروین و خودت هم کلی ذوق کردی و خوشحال بودی  شکلکهای جالب و متنوع آروینکه خوب شدی اما هنوز یکم می لنگی الهی بمیرم من که تو این دو روز بد جور از بی قراری هات کلافه شده بودم می دونم خودت هم حوصلت سر رفته بود شکلکهای جالب و متنوع آروین

خدا رو شکر که بهتر شدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

شهراد شیر کوچولو
28 بهمن 90 16:55
ای بابا رها جونی .....
بگو کی این بلا رو سرت آورده...
راستش منم همینطوری شدم ولی خوف شدم
راستی واکسن بعدی رو بیا پیش خودم ...آخه من دکتلم
ایشا... دیگه بی حال نبینمت


ممنون خاله جون اون آقاهه اوفم کرد
مامان حنا
28 بهمن 90 17:29
سلام عزیزم
ای جونم رها جونم عزیز خاله واکسن زدن بهت عززززیییییزم
الان چطوره بهتر شده واکسن 18 ماهگی خیلی سخته واقعا واسم جالبه هر کسی که دورو برم بوده واکسن 18 ماهگیشو از پاش زدن اما دختر من از بازوش زدن بیچاره دخترم 1 هفته تمام بازوش ورم کرده بودو قرمز شده بود
مواظب تب کردنش باشید
من همیشه میگم به خدا به جای دخترم خودم مریض بشم ولی بچم نه خیلی سخته
از طرف من رها جونو بببوسید

ممنون هزیزم الهی حنا جون چی کشید
خدا روشکر الان بهتره و همون شیطونک همیشگیه
مامان محمد گوگولي
28 بهمن 90 20:51
اي جانم من مي فهمم رها جون و ماماني رها چي كشيدن خودم اين مراحل رو پشت سر گذاشتم الهي هميشه سالم و سلامت باشي دخمل خوشگل ناز
زیباترین گل ها را برای زیبایی زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای دردهايت آرزو مندم . . .


ممنون عزیزم واقعا خیلی سخت بود خدا رو شکر می کنم که حالا حالا ها راحت شدیم تا 6 سالگی
مامان چشم عسلي
29 بهمن 90 9:29
واي نازتو بگردم رها جونم پات درد ميكنه خاله جون؟؟؟؟؟؟؟؟!!عيب نداره خانوم گلي خوب ميشي .چه معصومانه خوابيدي و نگاه ميكني عسل


ممنون از لطفت منم می خوام که زود خوب شه
مامان نگین
30 بهمن 90 1:24
سلام به آبجی رهای قوی خودم. خوبی؟ بهتره بگم بهتری؟ . ایشااله زود زود بهترتر بشی و بازم شیطونی کنی و مامان بابا رو به وجد بیاری. حواست باشه خیلی وقته به ما سرنزدیا


ممنون که بیادمونی والله مامانی این روزا خیلی کلاس داره و برای تدزیس باید بره و کمتر وقت میکنه بره پیش دوسنام
من همیشه بیادتونم بوس
مریم مامان پندار
30 بهمن 90 11:27
قربونت برم عزیزم الهی همیشه سالم باشی پستونکشوووو .دوستت دارم هزارتا


ممنون که ما رو فراموش نکردی
مامان امیرعلی
4 اسفند 90 0:35
الهی بگردم.من فکر کردم اصلا درد نداشته واکسنش.نگو که بعدش شروع شده.آخی.من که هنوز واکسن امیر علی رو نزدم.میترسم حالش بدتر شه


وای عزیزم باید بزنیشا از وقتش بگذره ضرر داره عزیزم من 2 روز می خواستم این ور و اون ور کنم قبول تکرد مرگز بهداشت وفرستاد یه مرکز دیگه بزنم مهمه حواست باشه