گشت و گذار در بهشهر مازندران و اومدن امیر علی پسر عمو رها خانم
خوب امروز تصمیم گرفتیم که یه کم بریم طرف کوه و چند تا عکس بندازیم و فضای سبز شمال رو برات به یادگار بزاریم پس من و تو بابایی و عمو حسین با هم رفتیم کوه و کلی کیف کردیم جالب اینجا بود که تو هی دلت می خواست که خودت را بری و کوه هم که سر باللی و سر پایینی داشت و جاده اش هم که نا هموار بود پس تا می زاشتمت زمین نمی تونستی تعادلت رو حفظ کنی و می ترسیدی که راه بری وروجکم خوب همون طور که می بینی هم هوا خیلی گرم بود و هم آفتاب شدید بود و برای ما که روزه بودیم تحمل اون شرایط خیلی سخت بود پس تصمیم گرفتیم که زود برگردیم خونه چون دیگه از فرط گرما طاقت تو هم تمام شده بود و بیشتر نق می زدی تالذت ببری. خوب بعد از ظهر هم با مامان فرخ و عمو حسین ...
نویسنده :
افسانه مامان رها سادات
19:48