رها در لباس جدید
سلام سلام سلام
بخدا تسلیمم می دونم هر چی دلتون می خواد دارید بهم می گید اما بخدا بی تقصیرم خیلی سرم شلوغ شده
حالا دعوام نکنید دیگه بخدا بیادتونم همیشه پیغاماتون رو می خونم کلی می ذوقم ولی فرصت جواب دادن بهشون رو ندارم چه کنم بی معرفتم دیگه تو رو خدا ببخشید که بی جواب پگذاشتمتون
خوب ببینم دلتون رو بدست آوردم یا نه هنوز از دستم نارحتید
خوب یه لیوان آب یخ بخور و دوباره بیا آروم شی
بخدا شرمندتونم مخصوصا مامان امیر علی و مامان امیرحسین و مامان پوریا چشم عسلی و پریا و محدثه و رها و رابین و ...بگذریم
خوبید خوشید سلامتید عید گذشتتون مبارک ایشالله بهمتون خوش گذشته باشه میام و می بینم که چه گردید و براتون پیام می زارم
خوب از خودم و رها بخوام بگم باید بدونید که اینقده تو کار تو شرکت سرم شلوغه که خدا می دونه
اما از رهای عزیزم بخوام بگم برای خودش خانمی شده و بازیگوش و کمی لجباز
دو هفته ای است که از جیش گرفتمش و دیگه می گی دستشوییش رو بچم قابل توجه مامن امیر علی و آروین که جویا بودن هووووووووووووووووووررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااا
خوب عید هم که رفتیم شمال خطه سرسبز مازندران (بهشهر)
چون عروسی عمو حسین رها خانم بود این لباس زیبا رو دادم خیاط برای رها دوخت تا تو عروسی بپوشه
می دونم چشاتون قشنگ می بینه قابلیتون رو نداره اما خیلی به رها میومد رفتیم تهران برای لباسش بال و تل و عصای فرشته هم خریدم دیگه معرکه بود اما هیچ وقت رضایت نداد تنش کنه
خوب بخوام از خاطره اول سفرم بگم حالتون گرفته می شه و فیلم هندی بود برای خودش بدن تو ادامه مطلب میزارم براتون و بخونین
اما این عکس مربوط به روز اول خونه عزیز رها سادات که تو باغشون با ببعی همسایه اخت شده بود و کلی بازی می کردند
تاب بازی بدو بدو دنباله باز یو سوار کاری و خلاصه پدر ببعی بیچاره رو در آورد دخملی ولی خیلی دوسش داشت و عزیز می گفت ببر براش یزد و نگهش دار
این جا هم با رها خانم و عمو حسین و زن عمو فرشته رفتیم ساری برای خرید و تفریح جای همتون خالی بود این جا هم تو راه بود و تو گلزار زرد رنگ خیلی قشنگ بود
اینم رها خانم روز مراسم که لباس پوشیده بریم تالار را ببینیم و بادکنک باد کینیم و بتزعینیم
اینم آقا علیرضا و عرشیا کوچولو پسر عمه رها خانم هستن که اومدن با هم بریم تالار
اینم رها خانم و بارات دختر دختر عمه بابا روح الله هست قربونش بشم
اینم که رها و عرشیا قبل از تزعین تالار
اینم رها و امیر علی بعد از تزعین تالار
اینم رها خانم در مزاسم عروسی عمو حسین که همش وسط بودن و بازی می کردند
خوب از این جا به بعد هم که عروسی برگزار شد و دیگه باید می رفتیم پی تفریح و گردش که با دوستایی خوبی مثل زهرا و و سحر و ساناز یه صفای دیگه ای داشت گردش و تفریح
خوب اینجا هم عباس آباد بهشهر مازندرانه که رها خانم هوس سواری زده بسرش
اما تا اسب حرکت کرد دادش رفت هوا و گریه گفتم بابا اسب سواری کن
اینجا هم که رفته بودیم داخل دریاچه عباس اباد و بابایی و رها کلی قایق سواری کردیم و نیم ساعتی رو اب بودیم
اینجا هم که رها خانم برای اولین بار بود که خودش با پای خودش تو دریا رفت اولش که موج میومد طرفش می ترسید و ذوق زده می شد و بعد کم کم عادت کرد و دیگه حالا نمیشد از اب بیاریمش بیرون خیلی ذوق می کرد
اینجا هم که دخملی رو شنا فوتبال بازی می کرد و کلی شن بازی کرد و منم آزادش گذاشته بودم و خودمم کنارش نشسته بودم و شن بازی می کردم
اینجا هم که عروسی خاله امیر علی بود و دخملم می دونست عروسی خودی نیست و سر جاش نشسته بود وتکون نمی خورد فقط می گفت کی به به میارن فکر می کرد رفتیم رستوران
اینجا هم که دختری رو برده بودیم پارک ملت تا بازی کنه و کلی سرسره بازی کرد