اومدیم
سلام سلام سلام
قبل از هر چیز عذر خواهی بابت تاخیرم بخدا که سرم شلوغه و وقت نمی کنم بیایم و دلم برای همتون تنگه
همین که میام می بینم که تو نطراتم هستید و جویای حالمونید از همتون ممنونم
راستش چند تا قرارداد کاری با درد سر های فراوون افتاده به کارم که در حال دست و پنجه نرم کردن با اونام و نمیرسم که بیام
از رهای خوشگلم که بخوام بگم ماشالله خانمی شده برای خودش و بلبلی شده و حالا دیگه اصلا نگران نیستم که حرف نمی زنه و حالا بلبلی شده
اینم از عکسای سالگرد ازدواج مامان و بابایی در 18/10/91
که 6 سالگرد ازدواج پایان یافت و به هفتمین سال ازدواج وارد شدیم
من و رها صبح باب هم رفتیم و این کیک مرغای های عشقولانه رو خریدیم و ظهری هم که بابایی اومد کیک به اون بزرگی خرید جالبه که دوتامون از یه شیرینی فروشی خریدیم و دوتامون هم نوشته خواستیم و شیرینه فروشه نامردی کرد و بهمون نگفت و دو تا کیکی بزرگ موند رو دستمون جای همتون خالی بود و کلی کیک خوردیم
جدید ترین خبری هم که می تونم بهتون بدم اینه که تا 2 روز دیگه بابا سید هاشم و مامان فرخی جون (بابا و مامان شوهری)دارن میان خونمون و حدودا 1.5 سالی هست که ندیدیمشون و کلا دیگه سرمون شلوغه شلوغه و کمتر می تونیم بیایم پیشتون پس نگرانمون نباشید و خوش می گذرونیم و جای همتون خالی