رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

ملوسکم رها

1390/11/11 10:38
494 بازدید
اشتراک گذاری

وای دیشب موقع خواب که رخترخوابارو انداخته بودیم تا بخوابیم یهو اومدی بین من و بابایی دراز کشیدی و هی منو و بوس می دادی بلافاصله بابا رو بوس می دادی یکی من یکی بابا و چند تا که پشنت سر هم می شدی یک کشیده می زدی تو گوش بابا و بعد نازت می دادی

البته بگم نه این که بزنیا بلکه داشتی بازی می کردی و می زدی و می گفتی د د د

الهی مامان فدات بشم که نه محبت کردنت معلومه و نه زدنت معلومه

 Heart Divider

می دونی مامان جون الان یه هفته ای است که شبا اصلا شیر نمی خوری و می خوابی و روزا هم نهار و شامت رو دوست نداری که من بزارم دهنت و با قاشق و دست می خوری فکر کنم که داری بزرگ می شی و واسه خودت خانمی شدی

  شکلکهای جالب آرویــــــــن  شکلکهای جالب آرویــــــــن شکلکهای جالب آرویــــــــن

 

هر بار که بابایی از بیرون میاد خونه تو می پری و بغلش می کنی و خوشحال می شی و می خندی و قهقه می زنی و بعد دستاشو نگاه می کنی که برات چیزی خریده یا نه و بعد هم بابای مهربونیا امت رو بهت می ده و دست از سرش بر می داری و میای سرتغ من و می گی باز یعنی بازش کنم تا بخوریش

                               شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز   شکلکهای جالب آرویــــــــن شکلکهای جالب آرویــــــــن

 دیروز داشتم عکسا و فیلم هایی که تو گوشیم ازت گرفته بودم رو بهت نشون می دادم که تو تمام عکسا رو با چشم نشون می دادی که کجای خونه و رو کدوم مبل ازت گرفتم و اعتراض می کردی که حالا چرا اون عروسکه اونجا نیست و می گفتی نییییییییییس                

تا به فیلمات می رسیدی و من رو تو فیلم می دیدی انقدر قشنگ به من خیره می شدی و می خندیدی که کیف می کردم

                               

می دونی مامانی ایشالله می خوایم بعد از عید خونمون رو عوض کنیم آخ که آرزوی من شده که ازت تو اتاقت عکس بگیرم آخه اتاقت خیلی کوچیکه و وسایلای من هم توشه و تاریکه و عکس توش خوب نمیشه دلم می خواد یه اتاق دلباز و روشن و زیبا برات درست کنم و همه اسباب بازی هات رو بزارم دم دستت تا خودت با هر کدوم که دلت خواست بازی کنی و من که بیام تو اتاق ببینم که که تو اتاق زلزله اومده از بس که شیطونی کردی عاشق خرابکاریهاتم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
11 بهمن 90 15:24
سلام رها جونی دخمل بانمک بلا....
ممنون که تولدمو تبریک گفتی
دوست کوچولو ایشا... هرچه زود تر عکساتو توی اتاق جدیدت ببینم



ممنون که به ما سر زدیدخوشحالمون کردید
ایشالله همیشه زنده باشی
محبوبه
11 بهمن 90 15:48
سلام
ممنون که وبلاگ کسرای من سر زدید لطف کردید
دختر نازی داری ماشااله
خدا برات نگهش داره
ببوسش


خواهش می کنم خوشحال شدیم که به ما سر زدید
پرهام و خاله اش
14 بهمن 90 19:57
سلام رهاخانم خوشگل .ممنون که تولد پرهام کوچولوی ماهم تبریک گفتی . مامان رها دخترتون خیلی نازو کوچولو و ملوس انشاءاله خداهمیشه نگه دارش باشه. دوست داریم رهاجون


ممنون از لطفت عزیزم که به ماسر زدید