در مورد رها

عسیس دلم خیلی با نمک شدی تو محبت کردن واقعا دیگه من و بابایی کم آوردیم از بس که هی می ری و میای و بوس می دی و ناز می کنی

بعضی وقتا برای خودت آهنگ می خونی و صدات رو بلند می کنی که من دارم آواز می خونم حواستون باشه و معمولا آهنگ های ملایم را ریتم آهنگش رو میای

خانم خانوما دیگه بزرگ شده چا تو کفش بزرگتر از خودش می کنه و کلی قر و افاده میاد که من می تونم با کفش شما هم راه برم

وای باید بگم از شرکت رفتنت معمولا بابایی میره شرکتمون ولی بعضی وقتا که به بابایی سر می زنیم خدا می دونه که تو شرکت چه آتیشی می سوزونی

وای رها خانم تو شرکت رها حساب دیدن داره که باید تمام کاتالوگ ها ی نرم افزار ها رو از رو میز جمع کنیم و جا خودکاری هم که وسیله بازیشه و تلفن هم که میگیره و همین طور میکشه و الو و الو می کنه

وای تو الو الو کردن هم پیشرفت کردی تا گوشی رو بر می داری بعد از حرف هایی که به زبون خودت می زنی یهو انگار که از پشت تلفن پیز خنده داری شنیدی یهو می زنی از ته دل زیر خنده و قهقه ای سر می دی که خدا می دونی عجب فیلمی هستی

همیشه ناراحت بودم که چرا به عروسکات محل نمی زاری و ازشون بیزاری اما جدیدا دستم رو می گیری و انتخابشون می کنی و امر می کنی که برات بیارمشون و بعد بغلشون می کنی و یکسره می گی گو گو گو گو

از موارد و کار های حرفه ای هم می تونم بگم که بین تلوزیون و مبل ها رو هوا می خوابی و همیشه اونجا می خوابی و می خوری و تلوزیون می بینی من موندم مه چه جوری خودت رو رو هوا نگه می داری

راستی داشت یادم می رفت اون پشتی رو می بینی جلوی میز تلوزیون از دست شیطونی های تو ست که اونجاست انگشتت رو می کنی تو در ش و در رو باز می کنی همه چیزش رو بیرون میاری

تازه باید عرض کنم که تلوزیون هم شانسمون قفل کودک داره که فعالش کردیم چون همونطوری مه اونجا مظلوم خوابیدی یهو پا میشی و میری کانالا رو عوض کنی فقط برات رو تلوزیون می نویسه که قفل کودک روشن است و تو هم که موفق به عوض کردن کانالا نمیشی نا امید میای پایین