تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارك
تولد تولد تولدت مبارك بيا شمع هار و فوت كن كه 100 سال زنده باشي
خوب ناز گلك ماماني الان تقريبا 3 ساعتي است كه بدنيا اومدي و به زندگي ما رنگ و بوي ديگه اي بخشيدي
من و بابايي كه خيلي دوست داريم و عاشقتيم
بابايي هم الان زنگ زد و از اصفهان پاي تلفن تولدت رو تبريك گفت
خوب صبح با هم رفته بوديم كار خانه تا قرارداد جديد ببندم كه اونجا خاله ناهيد و نسترن و ابتسام و عمو دهقاني و همه و همه بهت تولدت رو تبريك گفتند و تو هم تو كار خانه مي دوييدي و بازي مي كردي و مامان هم باتمدير عامل صحبت مي كردم و قرار و مدارا رو مي ذاشتم.
تو همين موقع ها كه مامان افضلم به گوشيم زنگ زد كه ساعت 10.20 صبح بود كه گفت پارسال همين موقع تو اين ساعت تو رو از اتاق عمل آوردن و بهش دادن و اون هم برات قران خوند.
تازه خاله معصومه هم پيام داده كه تولدت مبارك باشه و گفته كه حسابي كادو جمع كن آخه اگر خدا بخواد قراره كه دوباره بريم مازندران و چهار شنبه هم حركت داريم
خدا كنه مثل اون دفعه مجبورمون نكني كه برگرديم اين دفعه اي برات قطار با كوپه دربست گرفتيم.