رها خانم 1سال و1روزه می شود
انگار که این 1روز اززتدگیت خیلی بلاتر شدی خوب راستش همش می ری رو میز مبل و وایمیستی و بعدش میای لبشو خودت رو از اون بالا پرت می کنی پایینو شاید این کار رو 50بار در روز انجام بدی تازه قبلا که می رفتی رو اپن همون جا میشستی حالا دو روزه که دیگه نمیشینی وایمستی و میای لبه اپن تا از اونجا هم بپری وای خدا به داد من بیچاره برسه دیشب که اومدی تو اشپزخونه در کابینت رو باز کردی و یه لنگن برداشتی و رفتی تو حال ددیم صدات نمیاد و یهو دیدم کهنشستی و مکعب های بازیت رو دونه دونه می زاری تو لگن و کلی قهقه می زنی و برای خودت کیف می کنی خوب دیروز شاگرد داشتم و تو خونه داشتم بهش درس می دادم و تو حسابی خسته شده بودی و هی می ومدی دستم رو می...
نویسنده :
افسانه مامان رها سادات
10:23