واکسن 1 سالگی
صبح ساعت 11 با هم رفتیم مرکز بهداشت تا واکسن 1 سالگیت رو بزنیم من خیلی استرس داشتم و نگران بودم که باید حتما خیلی گریه کنی و بعد که نوبتمون شد آقای دکتر ازم خواست تا بنشینم رو صندلی و بغلت کنم و تو تا دکتر را دیدی هی از جات پا شدی و نمینشستی و من که فکر می کردم قراره تو پات واکسن بزنن محکم پاهات رو گرفتم و یهو دیدم که دکتر پنبه آغشته به الکل را به بازوت زد و تازه فهمیدم که واکسن را قراره به دستت بزنن.
خوب دکتر تا سوزن رو در دستت فرو کرده یه جیغ کشیدی و تا که در اورد اروم شدی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده ماشالله خیلی پر طاقتی وقتی که اومدیم در آژانس نشستیم راننده گفت انگار نه انگار که واکسن زده ماشالله طاقتش زیاده و خلاصه تمام نگرانیها و استرسم تموم شد و این بار هم به خیر گذشت
بعد هم که قد و وزن و دور سرت رو ثبت کردند و بعد هم با هم اومدیم خونه و الن هم داری بازی می کنی .
آخ که من قربون این دختر پر طاقتم برم نمی دونی وقتی که دکتر داشت آمپول رو اماده می کرد من بیشتر از تو ترسیده بودم و هی می گفتم نه تورو خدا و الهی بمیرم مامان رو ببخش و هی نگاه می کردم و کم مونده بود از حال برمولی خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت