رها سادات و پارک
دیشب ساعتای 9.5 دختری اینقده بهونه بیرون رفتن گرفت که مجبور شدیم ببریمش بیرون تا داشتیم از پارک رد می شدیم یکسره دست می زد و می گفت اونا اونجا اونا اونجا انقده خودش قشنگ می دویید و از پله ها بالا می رفت و لیز می خورد میومد پایین که می خواستم قورتش بدم دلمم نمیومد بگیرم و بیارمش تا این که بابایی گفت بزار بازی کنه قبلنا می خواست از این پل رد بشه میومد و به من می گفت اما دیشب خودش تا وسطاش رفت و بعد از من کمک خواست پایین این سر سره لوله ای هم تا من نبودم و از توش نگاش نمی کردم پایین نمیومد و لیز نمی خورد اما دیشب ما پیششم نبودیم 10 بار بالا رفت و لیز خورد ماشالله دختر زرنگ و با هوش اینجا هم فضای کنار پارکه تا م...