رها خانم و کار های خارق العاده
خوب دخمل نازم مثل همیشه هر روز شیطون و بلاتر و ملوستر می شه این که توش شکی نیست
اما تو این شیطناتاش یه کارای با مزه ای میکنه که من و بابایی عاشقش شدیم
اول اینکه دیگه استفاده از کلمه مامان و بابا رو خوب یاد گرفته و مثل قبل وقتی کارمون داره نق نمی زنه و داد نمی زنه بلکه صدا می زن و می گه ماما (منو میگه) ددی بابی بابا جونش رو لوس باشه ددی و با مزه باشه بابی می گه و در روز شاید 1000 بار بلکه هم بیشتر صدامون کنه
با خودش و ما هم خیلی حرف می زنه ولی از حرفاش چیزی سر در نمیاریم و هی یه چیزی میگه و دستاشو بالا و پایین می بره و حرف می زنه و دستاشو باز و بسته می کنه
مخصوصا وقتی که من و باباش داریم حرف می زنیم اونم برای این که بگه منم هستم میاد وسط و با صدای بلند حرف می زنه و دستاشو تکون می ده و ولوم رو می ده بالاتر
این دخترک بلا خیلی حساسه تا من و بابایی میایم یه لحظه پیش هم بشینیم و اختلاط کنیم سریع میاد میدوه وسطمون به زور خودش رو جا می که و بعدم خودش رو می زنه به کوچه علی چپ که من از اول اینجا بودم و الان نیومدم
دخترک ملوس مامان در زمینه کارهای خونه خیلی فعالتر شده و روز به روز کوزت تر می شه
بقیه رو در ادامه مطلب ببینید و بخوانید و بشنوید ....
حالا دیگه برام لباس هم پهن می کنه و طرفای بعد از خوردن غذا رو دونه دونه می بره و می ندازه تو طرف شویی حیاط میشوره برام جارو می کنه میزا رو پاک میکنه و گرد گیری می کنه لباسای خشک شده رو جمع می کنه
یدونه غذا هم که بپزه من دیگه کاری ندارم و می رم استراحت می کنم
دیگه شیشه شیرش رو بر نمی داره بده به من خودش بعد از خوردن شیرش می بره مندازتش تو ظرف شویی
خوب بلا نخوردش تازگیا طرز استفاده از بعضی از لوازم آرایشی رو یاد گرفته مثلا مام رو بر می داری و می ماله به تنش و بعد هم میاد سر وقت ما و می مالدش به ما
خلال دندون رو به طرز ماهرانه بر می داره و دندوناش رو پاک میکنه
گوش پاک کن که دیگه براش حرفه ای شده تا از حموم میارمش می دوه و میره سر وقت کمد که گوش پاک کن توشه و گوشش رو نشون میده وانگوشتش رو میکنه توش و شروع به خا روندن می کنه یعنی گوش پاک کن می خوام
در زمینه شونه کردن هم تا سر من و بابایی و خودش رو شونه نکنه بی خیال نمیشه
کرم رو هم که اگه بببینه سریع بر می داره و تمام سر و صورتش پر کرم میشه
خوب دیروزم که بابایی رفته بودیم تو یه مغازه ارزان سرا دخملی من این کیف رو دید و دیگه دست از سرش بر نداشت حتی نمی داد که رنگش رو عوض کنم فروشنده می گفت بدید یه دونه آکش رو بدم که توش خالیه و رها اصلا ولش نمی کرد و ما هم همین رو براش گرفتیم و حدود 1 ساعتی که رو موتور بودیم همش تو دستش بود و هی نازش می داد و با هاش حرف می زد و شاد بود و بعدم که اومدیم خونه تصمیم گرفتم اسمش رو بزارم قرمزی و تا هر وقت بهش بگم قرمزی رو بیار برام بیاره چون همه عروسکاش اسم دارن و با اسم میشناسدشون
خوب چند روز پیش هم که بابایی رفته بودیم بیرون و گردش براش این حلقه رو گرفتیم که عاشقش شده و با توپ باهاش بازی می کنه
مثلا ما حلقه رو نگه کی داریم و می گیم توپ رو بنداز توش
یا بهش می گیم خودت بروتو و بیا بیرون
یا دور کمرش قرش می دیم و می چرخونیم
یا غلش می دیم رو زمین و میاد میگیردش
یا می دوه و ما میندازیم دورش و اونم قش می زنه زیر خنده
که البته بیشتر بابایی باهاش این کار ها رو می کنه
از وقتی هم که بابایی رفته سر کار و تا بر می گرده خونه رها تندی می پره بغلش و حدود 5 دقیقه ای می چسبه بهش و تا بهش می گم رها بیا بغل مامان با با بره لباس عوض کنه بلند و محکم می گه نه محکم ادا کنید
خلاصه کلمه نه رو خوب یاد گرفته به زور میارمش پایین و منتظر می مونه تا بابا لباس عوض کنه و بعد باید بیاد و باعاش دنبال بازی و حلقه بازی بکنه بنده خدا خسته و مونده
اینقده خسته است که ساعت 2 که میاد 2.5 می خوابه تا رها می بینه بابا خوابه می دوه میادبلا سرش و به من می گه هیس هیس و بعد با دست می زن پشتش و براش لالا می خونه و هی به من میگه هیس بخدا من که حرف نمی زنم ولی هی به من می گه هیس و منم می خوابونمش تا بابا بخوابه واللاه تا اون خوابه می خوادبالا سرش بمونه