<no title>
سلام من اومدم و بلاخره تصمیم گرفتیم که بعد از ماه رمضون برات یه تولد جانانه بگیرم و دیروز هم کلی همکارم اومده بودن خونه تا تو رو ببینن و دلشون خیلی برات تنگ شده بود و کلی زدیم و رقصیدیم و تو هم کیف کردی و فردا هم قراره ما بریم خونه علی اصغر چون تازه ۱.۵ ماهه کمه بدنیا اومده و ما هنوز پیشش نرفتیم و ولی دیروز اومده بود با مامانش خونمون و کلی کیف کردیم بعدا میام و مینویسم و تا تولدت فعلا بای دوست دارم و عاشقتم ...
نویسنده :
افسانه مامان رها سادات
11:49