شرکت در جشنواره
رها خیلی دوست داره این شعرم تقدیم به نی نی وبلاگ عزیزم
یه روز گرم زمستونی که سرگرم کاری بود مامانی
یهو دیدش یه جایی خوب برای یادگاری خوب
دوید و دوید ،بدنبالش میون دشت و بیشه زارش
یه باغی بود به هفت رنگ با زیبایی های خیلی قشنگ
مامان سریع رفتش توباغ تا که رسید به
ازش پرسید : کی اومدی تو این باغ
چی آوردی برای ما تا که بشیم با هم آشنا
گفتش دارم برای تو نگهداریه دنیایه زیبایی هاتو
یه جایی که بذاری عکساتو یه جایی که نگهداری خاطرات، زیباتو
یه جایی که بتونی آشنابشی با همه نی نی های مثل تو
همین طوری که تعریف می کرد از محبتاش و خوبیهاش
مامان باهاش دوست شد تواین باغ هفت رنگش عضو شد
حالا رهای نازم ،داره یه دوست بهتری()
که می تونن تا همیشه با هم باشن تو یه وبلاگ
حالا رهای نازم تو همه دنیا داره یه عالمه دوست
که همشون با دوستی بادوستن
م حتی بیشتر از مامانی و بابایی همه چیز یادشه
حتی ثانیه ثانیه های نفس کشیدن و بودنم
لحظه لحظه های زندگیم
بدنیا آمدنم ،گریه کردنم ،خندیدنم ،نشستم ،دندون در آوردنم ،چهار دست و پا رفتنم،راه رفتنم،حرف زدنم،....دانشگاه رفتنم ،ازدواج کردنم و....
برام نگه می داره خاطراتم رو منم دوسش دارم به اندازه مامان و بابا