رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

دختری و مهمونی

1390/9/26 11:01
516 بازدید
اشتراک گذاری

خوب یکی از دوستای بابایی ما رو خونشون دعوت کرده بود و من هم تو را اماده کردم و منتظر شدیم تا بابایی بیاد دنبالمون و بریم خونشون

خوب حالا دختر نازم آماده شده بود و شیرش رو هم خورده بود و منتظر بود که بره دد

با اومدن بابایی همه رفتیم خونه دوست بابایی خوب اونا دوتا بچه دارن یکه ٣ ساله بنام ابوالفضل و یکی هم به نام زینب ١.٥ ساله که قبلا که اومده بودن خونمون تو خیلی باهاشون بازی کرده بودی

وقتی رسیدیم خونشون نی نی ها خواب بودن و یه ٢٠ دقیقه ای نشسته بودیم و مامانشون رفت و برای تو اسباب بازی آوردwww.smilehaa.org و ٥ دقیقه ای بازی کردی و دیدی که حوصلت سر میره و رفتی www.smilehaa.orgو کاپشن بابایی و کیف من رو آوردی و خواستی که بپوشیم و بریم و من فهمیدم که حوصلت داره سر میره و مامان بچه ها هم رفت تا نی نی ها رو بیدار کنه و تو هم با هاش رفتی

وای خدای من حالا دیگه خوشحال بودی و سریع با هم جور شدیدwww.smilehaa.org و حسابی اتیش سوزوندیدwww.smilehaa.org سه تا یی همدیگه رو دنبال می کردید و www.smilehaa.orgمی دوییدید و از این طرف به اون طرف می رفتید و کلی کیف می کردید

تا این که نوبت شام رسید و طبق معمول تودید که از تو کابینت ظرف در آوردیم و یهو سر پرست گروه شدی و وقتی که داشتیم شام می خوردیم سه تایی رفتید تو آشپزخونه در کابینت رو باز کردید و هی بشقابا رو می گرفتید و پرت می کردید هوا و می خورد روی زمین و صدا می داد و ذوق می کردید و غش می رفتید

البته خوب اونا هم وروجک بودند و مامانشون می گفت که از دست این کاراشون فقط ملامین ها رو دم دست گذاشتم و همه ظرفا مو جمع کردم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیرعلی
27 آذر 90 7:16
عجب صفایی میده بری مهمونی و شیطونی کنی