شرکت در پیاده روی خانوادگی اردکان
خوب امروز صبح 29/7/90 من و بابایی ساعت 7 صبح بیدار شدیم و تند تند لباس پوشیدیم و تو رو هم که خواب بودی لباس تنت کردیم و گذاشتیمت تو کالاسکه و رفتیم تا به پیاده روی خانوادگی بریم.
خوب چون تو خواب بودی پس تو رو تو کالاسکه گذاشتیم و همراه تمام مردم شروع به راه رفتن کردیم. خوب اول همه مردم که جمعیت خیلی زیادی بودند در میدان خاتمی جمع شده بودند و بعد همه شروع به حرکت کردند
و از زیر پل گذشتیم و بعد به سمت بلوار خامنه ای رفتیم و در تمام مسیر شما در خواب ناز تشریف داشتید کلا در تمام مسیر همه خوب حرکت می کردند و مشکلی نبود که یهو وسط خیابان سینا دیدیم که جمعیت متوقف شده و همهم ای بر پا است وقتی جلو تر رفتیم و قشنگ وسط جمعیت با کالاسکه تو گیر کرده بودیم و داشتیم له می شدیم و همه هول می دادند تازه فهمیدیم که کارت های قرعه کشی را توزیع می کنند و خیلی پشیمون شدیم که وسط جمعیتیم و هیچ کاری نمی تونیم بکنیم و نه راه پس داریم و نه راه پیش خلاصه اول من از سمت خانم ها به زور هول مردم رد شدم و کارت قرعه کشی هم گرفتم و بعد از یک ربع هم پلیسا که دلشون برای تو سوخته بود بابایی را با کالاسکه تو از صف خانم ها هدایت کرد تا رد بشید و سه تا هم کارت به بابایی دادن و دو تا برای تو دادند
خلاصه بعد از عبور از این مهلکه دوباره به پیاده روی ادامه دادیم و دیگه داشتیم به قسمت پایانی می رسیدیم و ساعت هم 8 شده بود و تو همچنان خواب بودی اینم عکست که راحت خوابیدی
خوب دیگه به محل پایان رسیدیم و در اونجا مراسمی برگزار بود و دیگه تو با صدای بلند گو و صحبت های مجری از خواب بیدار شدی و فیلم بردار از تو خوشش اومده بود و حسابی ازت فیلم گرفت و دیگه ساعت نزدیک 9 صبح بود که بعد صحبت های شهردار و فرماندار و نماینده شهر نوبت به قرعه کشی شد خوب جوایز قرعه کشی 5 سفر کربلا و 21 سفر مشهد و 25 دوچرخه و توپ فوتبال و والیبال و گرمکن ورزشی و 21 پلاک طلا بود
خوب ما هم امیدوار به بنده شدن بودیم ماندیم تا قرعه کشی انجام شود اولین نفر یک پسر 11 ساله برنده سفر کربلا شد و بعد هم همین طور قرعه کشی ادامه داشت و ما هم هیچی برنده نمی شدیم که دیگه نزدیک ساعت 10 من و تو به خونه اومدیم و بابایی موند ببینه آخرش چی می شه که ساعت 11.5 دست خالی برگشت
از همه چیز بگذریم خیلی بهمون خوش گذشته بود و کلی هم تو بازی کردی و راه رفتی.