رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

شرکت در پیاده روی خانوادگی اردکان

1390/7/29 17:09
445 بازدید
اشتراک گذاری

خوب امروز صبح 29/7/90 من و بابایی ساعت 7 صبح بیدار شدیم و تند تند لباس پوشیدیم و تو رو هم که خواب بودی لباس تنت کردیم و گذاشتیمت تو کالاسکه و رفتیم تا به پیاده روی خانوادگی بریم.

 

خوب چون تو خواب بودی پس تو رو تو کالاسکه گذاشتیم و همراه تمام مردم شروع به راه رفتن کردیم. خوب اول همه مردم که جمعیت خیلی زیادی بودند در میدان خاتمی جمع شده بودند و بعد همه شروع به حرکت کردند

h

 و از زیر پل گذشتیم و بعد به سمت بلوار خامنه ای رفتیم و در تمام مسیر شما در خواب ناز تشریف داشتید کلا در تمام مسیر همه خوب حرکت می کردند و مشکلی نبود  که یهو وسط خیابان سینا دیدیم که جمعیت متوقف شده و همهم ای بر پا است وقتی جلو تر رفتیم و قشنگ وسط جمعیت با کالاسکه تو گیر کرده بودیم و داشتیم له می شدیم و همه هول می دادند تازه فهمیدیم که کارت های قرعه کشی را توزیع می کنند و خیلی پشیمون شدیم که وسط جمعیتیم و هیچ کاری نمی تونیم بکنیم و نه راه پس داریم و نه راه پیش خلاصه اول من از سمت خانم ها به زور هول مردم رد شدم و کارت قرعه کشی هم گرفتم و بعد از یک ربع هم پلیسا که دلشون برای تو سوخته بود بابایی را با کالاسکه تو از صف خانم ها هدایت کرد تا رد بشید و سه تا هم کارت به بابایی دادن و دو تا برای تو دادند

خلاصه بعد از عبور از این مهلکه دوباره به پیاده روی ادامه دادیم و دیگه داشتیم به قسمت پایانی می رسیدیم و ساعت هم 8 شده بود و تو همچنان خواب  بودی اینم عکست که راحت خوابیدی

خوب دیگه به محل پایان رسیدیم و در اونجا مراسمی برگزار بود و دیگه تو با صدای بلند گو و صحبت های مجری از خواب بیدار شدی و فیلم بردار از تو خوشش اومده بود و حسابی ازت فیلم گرفت و دیگه ساعت نزدیک 9 صبح بود که بعد صحبت های شهردار و فرماندار و نماینده شهر نوبت به قرعه کشی شد خوب جوایز قرعه کشی 5 سفر کربلا و 21 سفر مشهد و 25 دوچرخه و توپ فوتبال و والیبال و گرمکن ورزشی و 21 پلاک طلا بود

خوب ما هم امیدوار به بنده شدن بودیم ماندیم تا قرعه کشی انجام شود اولین نفر یک پسر 11 ساله برنده سفر کربلا شد و بعد هم همین طور قرعه کشی ادامه داشت و ما هم هیچی برنده نمی شدیم که دیگه نزدیک ساعت 10 من و تو به خونه اومدیم و بابایی موند ببینه آخرش چی می شه که ساعت 11.5 دست خالی برگشت

از همه چیز بگذریم خیلی بهمون خوش گذشته بود و کلی هم تو بازی کردی و راه رفتی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)