ما اومدبم
سلام سلام سلام
سلام به همه شما عزیزان که این همه به یادمونید و اگه ما نباشیم هم بازم تنهامون نمی زارید
خواستیم بگیم که خیلی دوستون داریم و از حضورتون خوشحالیم
ایشالله همیشه سالم و سرحال و شاداب باشید
چون دلیل نبودن ما به خاطر بیماری مامان و بابا و خودم بوده و الان که همه مریضی ها تموم شد اومدیم که دوباره با خیال راحت با هم باشیم
راستش از وقتی که دخملی 2 سالش شده و تقریبا تا فردا 2 سال و 1 ماهه میشه براش چیزی درباره خودش ننوشتم و امروز می خوام بنویسم تا بدونید که چه اتیشی شده
همتون هی می گویید چرا نمی نویسم الان اومدم تلافی می کنم
آماده اید به گوش باشید
از احوالات دخملی در 2 سالگی
1- رویش دو مروارید بزرگ اسیابی در صدف مخفی خانوم خانمی در طبقه بالا که حالا 18 دندونی شده که دندون 18 در 2 سالگی روببده شد و بیرون اومده مبارکت باشه بگید ماشالله...
2-در زمینه شیر خوردن هم نمی دونم بگم خدا رو شکر یا متاسفانه نمی دونم به هر حال از وقتی از مشهد برگشتی نه شیر می خوری و نه شیشه دقیقا مثل پستونک خودت همه رو چس زدی و من در این زمینه فعالیتی نکردم و به عهده خودت گذاشتم تا نخوری و خودت هم به میل خودت همه رو کنار گذاشتی و منم مثل مامانای دیگه عذاب از شیر گرفتنت رو نداشتم خدا رو شکر بزن دست قشنگ رو
3-در زمینه از پوشک گرفتنت خودم که هنوز اقدامی نکردم ولی باز هم خودت وقتی ببخشید پیف داری بلند می گی ماما جیش جیش و یعنی ... دارم ولی چند بار بردمت دستشویی تا ... انا فقط گریه کردی رو دیوار دستشویی رو هم پر برچسب ببعی کردم اما جواب نداد چون از نجس شدن خونه بیزارم 1 ماه دیگه هم صبر می کنم تا خودت پوشک بکنی و از این پروژه هم من رو راحت کنی آفرین که اینقده به فکر مامانی
4- در زمینه صبحانه و نهار و شام خوردن باید بگم که نهار و شام رو که از 10 ماهگی کنار ما ب صورت کامل می خوردی اما صبحانت فقط شیشه شیرت بود اما از وقتی که دیگه شیر نمی خوری تا از خواب بیدار می شی می دویی کنار یخچال و بهم می گی تخم مرغ بدم و باید هم حتما دو تا باشه یکی تو این دست و یکی تو دست دیگه و بعد هم یادت دادم که ماهیتابه و روغن رو برام بیاری و برات نیمرو درست کنم و بعد هم باید لقمه برات درست کنم و تو هم همه رو نوش جان می کنی
درباره صبحانه باید بگم که روز اولی که بهت تخم مرغ دادم تو دو تا دستت یهو کوبوندی بهم و شکستن و خیلی ناراحت شدی و گفتم که نشکون نازی شون کن و تو هم تا تخم مرغ ها رو از تو یخچال در میارم و بهت می دم سریع می گیری و تا بیاری تو اشپزخونه نازی نازی می کنیشون و خیلی مواطبشون هستی
دنبال ماهیتابه گشتنت هم خیلی قشنگه همچین می شینی و تو کابینت دنبال می گردی که دلم می خواد همون جا قورتت بدم
عسل جیگر قند و نباتم دوست دارم یه عالمه
5-در زمینه حرف زدن پیشرفت ها ی خوب یکردی اما هنوز کامل نشدی دایره لغت رها خانوم
ماما مامان ماما مایی بابا بابایی ددی دد و نفریح
تاب تاب عباسی تا تا عباس عباس سرسره و و پارک لیز لیز
هنوز آب رو نمی گی و داد می زنی و اشاره می کنی و باید حتما تو لیوانی که خودت می خوای و از شیشه ای کهخودت می خوای از تو یخچال بهت اب بدم
صدای حیونا رو هم بلدی اما هیچ وقت در نمیاری و بازی در میاری
اسم حیوونا رو هم بلدی و تو شکلاشون نشون می دم می گی و اما بیشتر وقتا بازی در میاری
اگه بترسی می گی ماماترسم ماما ترسم برای دلداری خودت سریع بعدش می گی هیچی نیست هیچی نیست جون جون
افتاد رفت بشین پاشو اتاد رت ایشین اشو
اینجا اونجا کجا ایجا اون یا اوجا کووش کوش
نازی ناز ناز نازی شمردن اعداد 1 2 3 ییک دووووو سسسسسیییی
نی نی به هر بچه ای کوچیک یا بزرگ به مردا آقا عمو معو
دایی دایی اسم خودت سید راسادات جدی رو خیلی قشنکگ تلفظ می کنی و می گی ججدددددیی کشیده بخونید
توپ تو گل گل نکن نکن نه الو و بله اوو بلیی
جوجو جوجو زینب انب و امیر حسین میرحسین ابولفضل ابفض
عزیز عسیس خداحافظی بای بای
بقیشم هم الان یادم نمیاد
بابایی برای تولد رها جون بعد از این که از مشهد برگشتیم یه کیک بزرگ خرید و همین طوری سه تایی دور هم خوردیم جاتون خالی
اینم که ابولفضل پسر صاحبخونمونه که رها خیلی دوستش داره و الان سه ماهه شده
اینم رها سادات با لباس جدیدشه که دو روز پیش براش خریدم
اینم که هر بار میر فتیم پلاستیک فروشی به هوای این می رفت تو مغازه که این بار دیگه مجبور شدم براش بخرم هر چی می گم مامان برات کوچیکه گوش نمی ده
بعدا نوشت :
باید به خدمتتان عرض کنم که این آخرین عکسی هست که تو این خونه از رها انداختیم آخه خونمون رو عوض کردیم و باید به خونه جدید بریم شاید تا وصل شدن اینترنت یه هفته ای طول بکشه اگر که نیومدم نگران نباشید ایشالله تو خونه جدید می بینمتون و اسبابا کشی که تموم بشه زودی میام پیشتون