رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

درباره تاخیر و مریضی رها سادات و رویش دندون 17

1391/4/22 15:22
1,874 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گل و مهربونم

همتون و دوست داریم و عاشقتونیم

از این که این چند وقت اومدید پیشمون و ما نبودیم و از حالمون بی خبر بودید شرمنده

ولی بدونید خیلی برام ارزش داشتید و فقط میومدم کامنتای پر مهرتون رو تایید می کردم دلم نمی ومد نیام و نخونمشون هر جور بود سریع می خوندم و می رفتم

به هر حال اینا رو گفتم که بدونید که این دل همیشه برای شما ها می تپه برای همتون برای همه 35 نفرتون که یادمه و برای همه دوستایی که دوسنمون دارن و من حافظم قد نمیده

زهرا جون مامان امیر علی -مامان حنا جونم -مامان امیرحسین- مامان چشم عسلی- مامان نازگل قشنگم -مامان فاطمه- مامان یاس- مامان نریمان- مامان آنیسا -مامان یسنا- مامان  دینا -مامان آیلین -مامان شهراد --رهای عزیزم- محدثه عزیزم -افسانه عزیزم- محجبه عزیزم -مامان خان گوگولی- مامان سامان -مامان ارتین خان- مامان پندار -مامان پوریا -مامان احسان -مامان رادین -مامان ماهان- مامان هدیه- مامان پریسا --مامان پرنیا -مامان کوثر- نایسل  عزیزم -مامان ارینا- نوشین جونم- مامان شینا -مامان سپیده  - خاله فاطمه- مامان اتین -ملیسای عزیزم -مامان ترنم -مامن محمد سپهر -

قبل از هز چیز باید خبر رویش دندون 17 رها سادات رو بهتون بدم تازه خودم همین الان دیدم که دندون آسیا دوم ی فک پایین سمت راست رها جونم روییده و از صدفش بیرون اومده احتمالا تمام این درد سرا و درد ها و نق نقاش برای همین بوده قربونش برم الهی

دندون نوت مبارک حالا تو سن 1 سال و 10 ماه و 27 روزگیت 17 تا دندون داری عسلم

خیال باطلتشویقتشویقتشویقتشویقخیال باطلتشویقتشویقتشویقتشویقخیال باطلتشویقتشویقتشویقتشویقخیال باطلتشویقتشویقتشویقتشویق

دیدم که مثل این که11 روزیه که آپ نشدم و خودم هم تعجب کردم

حالا می خوام براتون بگم که چه کردیم خوب 11 تیر ماه 91 من به اتفاق رهای نازم با هم رفتیم خونه خاله فاطمه مامن بهار یادتون هست از همکارام بود و کلی بهمون خوش گذشت که از ساعت 9 صبح تا ساعت 6 غروب خونشون بودیم و نمی تونستیم دل از هم بکنیم و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت از همین جا می خوام ازش تشکر کنم بابیت همه چیز مخصوصا بابت اون خوروشت بامیه و بادمجون مسماش که من در حد انفجار خوردم  نوش جونم

خوب کلی بهمون خوش می گذشت یه وقتاییی رها و بهار با هم تو صلح و صفا بودن و یه وقتایی هم کهجنگ زرگری داشتن به هر حال خیلی خوش گذشت و جای همتون هم خالی بود

فاطمه بهم می گفت می دیدم تو سایتت کلی دوست پیدا کردی و ما رو فراموش کردی و گفتیم حتما دیگه خیلی سرت شلوغه که خبری از ما نمی گیری و خلاصه کلی از خوبی های شما گفتم و تعریف همه شما  و نی نی هاتون رو کردم

اینم دخملی مامان با بهار خانم گلم

خوب اینجا ازمون می خواستن که رایانه رو روشن کنیم و بهار که نانای کنه و رهای ما هم مهندسی هی با موس و کی برد و ولوم ور بره و بهار داد بزنه که دست نزن

بهار 4 ماه از رها کوچیکتره و ماشالله خیلی بهتر از رها حرف می زنه و و رها ولی خیلی می خواد مهندس بازی در اره و سرش تو لاک خودشه

اینجا هم که فکر کنم از عکس معلومه که سر تاب جنگ و دعوا بود و اینم راه حل صلحش بود

خوب بازم بابت این مهمونی خیلی خوب ار فاطمه عزیزم تشکر می کنم

روزای دیگه هم می گذشت و تقریبا یه شب در میون رها رو می بردیم شهر بازی تا بازی کنه عاشق سر سره بادی شده و تا می بینه پر می کشه فقط نمی دونم چی کارش کنم که همش می خواد سوار کشتی صبا یا همون ازده ها بشه و من و باباش هنوز جرات نکردیم که بریم ولی خانمی خیلی اصرار داره که سوار بشه

بهش گفتم بریم تاب بزرگ سوار شیم و باباش گفت تو با رها برو چشتون روز بد نبینه من که می دونستم حالم بد می شه هی انکار می کردم و باباش و رها اصرار و خلاشه سوار شدم همین که راه اوفتاد و اوج گرفت حالم خیلی بد شد و اصرار کردم که نگه دارن ودیدم که بچه دوست داره تحمل کردم باور کنید که من نمی تونستم جلو رو ببینم از بس که سریع می چرخید  رها همش چشاش باز بود و من  فقط رها رو محکم گرفتم و چشم رو بستم ر ها انگار نه انگار من که حالم خیلی بد بود طوری که می خواستم پیاده شم خواستم روح الله بیاد کمکم کنه و اصلا نمی تونستم که راه برم ولی زها بدو می کرد و عین خیالش نبود جلل الخالق این چه بچه ای یه

خلاصه تو اعیاد هم که همش موتور سواری می رفتیم رها هم همش تو بغل عروسک آدم نما بود و کلی باهاشون بازی می کرد و کلی هم شربت و شیرینی خوردیم

واما از مریضی

خلاصه روزها به خوبی و خوشی می گذشت تا این که از 14 تیر ماه یهو رها شروع کرد به تب کردن و دیگه تو نیمه شعبان تبش گل گرفت  ما غروب که رفتیم بیرون بردیمش بیمارستان و اونجا گفتن گلوش چرک کرده و باید چرک خشک کن و ایبوپروفن بخوره و براش شیاف بزار

من که قبل این که دکتر بریم کلی شیاف گذاشته بودم برای رها و کلی استا مینافون هم بهش دادم اما اثر نداشت و تبش همش رو 40 بود و پایین نمیومد و هی می خواست بره زیر پتو و نمی دونستم چه کنم و همش هم گریه می کرد و نق می زد و دیگه اعصابم خورد شده بود و از نگرانی داشتم دیوونه می شدم و دوباره جمعه هم بردمش دکتر درمانگاه و اونجا بهش پنی سیلین داد و رها هم زد و بچم کلی گریه کرد و من دلم داشت ضعف می رفت و تا صبح رها همش خیس عرق بود و تبش هم پایین نمیومد اما بازم بهتر نشد تا این که شنبه که دیگه دیدم حالش خوب نمیشه ودیگه مطبا باز شدن بردمش پیش دکترش و هنوز ما تو اتاقش نرفته گفت که بچه داره تو تب میسوزه و گفتم بله الان سه روزه و دیگه نمی دونم چی کار کنم یه معاینش کرد و براش آزمایش نوشت من و باباش داشتیم دیوونه می شدیم

وقتی می خواستن ازش خوب بگیرن کلی گریه کرد و دلم داشت کباب می شد همون جا 100 تا صلوات نذر کردم که چیزیش نباشه و از استرسم نذر کردم که 5 شنبه شعله زرد بپزم براش

خدایا تو رو خدا چیزی نباشه و جواب ازمایش رو اورژانسی دادن و بردییم پیش دکتر تا نوبتمون بشه داشتیم دیوونه می شدیم خدا خدا می کردیم که بستری نشه بچه داشت تو تب می سوخت و تمام تنش قرمز بود

خدا رو شکر دکتر گفت هیچ مشکلی نداره و همه چیز نرماله یه ویروسه تا 6 روز تو بدنش هست و تقریبا تا 3 شنبه هفته دیگه ممکنه تب داشته باشه و بعدش هم تنش پر جوش میشه و خیلی بی قرار میشه و باید صبور باشی

ولی اگه می خوای زودتر خوب شه می تونی بستریش کنی ولی تو بستری فقط چون سرم تو بدنش رد میشه خنکش می کنه و تبش رو پایین میاره والا هیچ فایده دیگه ای نداره و من بهت می گم اگه توکلت به خدا باشه و حرفام رو گوش کنی تو خونه هم می تونی نگهش داری یهو می بینی تا 1 ساعت دیگه تبش بند بیاد و خدا از بونش شنیده بود تا خونه اومدیم و 1 ساعت گذشت بچه تبش بند اومد و سر حال و شاد شد و دیگه بازی می کرد

خدایا 100.0000.0000.0000 مرتبه شکرت که دخملم رو نجات دادی و کمکش کردی

اما الان تنش همه پر جوشه و خیلی هم بی قراره و نق نقو شده که دیگه باید مدارا کنم تا بهتر بشه

خوب دیشبم که 21/4/90 بود براش شله زرد پختم جاتون خالی خیلی خوشمزه بود کاش میشد براتون بفرستم خودش هم دایم بالا سرش نشسته بود و هی هم می زد

ببخشید فکر کنه که خیلی سرتون رو درد اوردم خواستم بدونید که کجا بودم و چه کردم

حالا فرض کنید تو این گرفتاری ها هم 4 تا شرکت تو دستمه که باید کار مالیاتی و اظهارنامه و دفاترشون رو انجام بدم که خدا رو شکر اظهار نامه همشون رو اماده کردم و فرستادم و الان سند سازی و دفاترش مونده که تا 31 تیر ماه باید تموم کنم برام دعا کنید که بتونم  

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

دخترم عشق من
21 تیر 91 9:59
به یاد همه اونایی که به یادشون هستیم و یادمون نیستند ...


سلام عزیز دلم من به یادتم و عاشقتم بیا و بخون و ببین چی کشیدم شرمنده که نیومدم پیشتون
مامان امیر علی
21 تیر 91 11:21
سلام افسانه جون.بابا ایول عجب حافظه ای برای نوشتن دوستاتو میگم.منم که همشه اولم خوشبختانه تو ذفیق فابریکات


ممنون عزیزم شما که همیشه بالای سرید و اولین دوست وبلاگی ما که ما رو با نی نی وبلاگ آشنا کرد
راستی یادت میاد اون روزا رو که من پرسیدم چقدر بازدید داری و تو گفتی بیا تو نی نی وبلاگ
یادش بخیر چه زود گذشت
مامان امیر علی
21 تیر 91 11:22
الهی بمیرم.که رهای خوشکلم اینجوری مریض شده.نازی.
الان که بچم خوبه خوبه؟یا نه هنوز تب داره؟



خدا نکنه خاله جون ایشالله همیشه باشی
خدا رو شکر تبش تموم شده ولی کمی هنوز نق نقو و تنش هم پره جوشه که دکتر گفته تا فردا خوب میشه ایشالله
مامان امیر علی
21 تیر 91 11:23
خدا رو شکر که بستریش نکردین.بچه داغون میشه با بستری شدن


آره یکی از آشنا هامون میگفت بچه خواهرش رو بستری کردن و بچه رو سوراخ سوراخ کردنش به خاطر سرم زدن
مامان امیر علی
21 تیر 91 11:23
حتما خیلی آببازی میکنه که مریض شده


نه بابا برای اب بازی نبود احتمالا تو شهر بازی از بچه ای ویروسش رو گرفته
مامان امیر علی
21 تیر 91 11:24
پس نیمه شعبونی کلی موتور سواری کردین و شربت خوردین.نوش جونتون


ممنون عزیزم جای شما خالی بود ولی حیف که رها حالش خوب نبود و تب داشت بیشتر میرفتیم تا آروم شه
مامان امیر علی
21 تیر 91 11:25
راسی برای رنجر سوار شدن.ایول چه دختر شجاعی.امیرو یه بار سوار کردیم بچم از ترسش گریه کرد.جلو چششو گرفتم تا نبینه.ایندفه ساکت شد.برعکسه مامانش.من عاشق وسیله های پر از هیجانم


نه رنجر نیست که از این کشتی ها یا اژده ها ها که یزرگند و میره تا بالا و هر کی نوکش بشینه بدتره از اونا می خواد سوار شه
ایول به تو که اینقده نترسی
آرتین خان خان ایران
21 تیر 91 21:25
الهییی
ایشالا که همیشه تن رها جون خاله و خانواده مهربونش سلامت باشه



ممنون عزیز مهربونم ایشالله شما هم سالم و سلامت باشین
یاس
22 تیر 91 9:41
الهی من بمیرم.تب ویروسی خیلی بده.خدا رو شکر که کارش به بستری نکشید.
بمیرم براش.



خدا نکنه زنده باشی عزیز مایی
بستری که می خواست بشه ولی من نذاشتم و گفتم خودم مرفبش می شم
ممنون از همدردیت
یاس
22 تیر 91 9:42
مامانی یه روز میشه که اینت وروجک چنان عین بلبل برات بحرفه که تو فکت وا بمونه.مثل الان من


ایشالله که بشه و من دیگه طاقت ندارم تا اون روز رو ببینم که بلبل شده
lمحدثه
22 تیر 91 20:40
سلام.خیلی دلم گرفت .مثل اینکه این روزا به رها خیلی بد گذشته.برات دعا میکنم که جوشای روبدن نازنازیت زود زود خوب بشه.ببخش خیلی دیر اومدم اخه منم حسابی سرم شلوغ بود .بابام بستری بود وعمل داشت.توهم کمتربی قراری کن تا مامانی به کارش برسه.فدای تو وافسانه جون بشم.ماچ ماچ ماچ.


ممنون محدثه جون خوبی بابایی خوبه بهتر شدهخ انشالله مامان چی سرحاله یا نه بنده خدا حسابی خسته شده تو این روزا
خودت چه می کنی
ممنون عزیزم که با این همه درد سر به فکر رهای منی ایشالله که بابایی هم بهتر باشه
نایسل
22 تیر 91 22:01
خداروششکر حالش بهتره
عزیز دلم
دندونش مبارککک
مرسی به یادم بودی اسم تو لیستت بود
کلی داشتم دنبال خودم میگشتم اگه نبودم میکشتمت


ممنون عزیز بهتره خدا رو شکر ولی دیگه دق اومدم تا بهتر بشه
تااونجا که تونستم همه رو بیاد آوردم اگه کسی هم از قلم بیفته شرمندم
دخترم عشق من
24 تیر 91 7:52
سلام مامان رها جون چه شرایط سختی داشتی خدا رو شکر که رها جون خوب شده منم برای سلامتی شما و رها جون صد تا صلوات خوندم .. ببخشید کار دیگه ای از دستم بر نمیاد


قربونت برم عزیزم ممنون خیلی لطف کردی ممنون بابت صلوات برای رها جونم خدا دخملیت رو برات نگه داره
مامان یسنا گلی
24 تیر 91 12:05
وای الهی من قربونت برم خاله.خدا نکنه دیگه مریض شی عزیز دلم.
تب خیلی وحشتناکه.
خوشحالم که بهتره و حالش خوبه.



ممنون خاله جون بمونی برامون اره تب خیلی بده ایشالله هیچ بچه ای تب نکنه ما که نصف عمر شدیم
فریبا
24 تیر 91 14:25
پس شما هم مثل ما به خاطر دندون مریض داری می کردی؟! مبارکش باشه دندون جدیدش
مامان پورياپهلوون
24 تیر 91 19:29
سلام الهي خاله فدات بشه ميدونم چي كشيدي دقيقا همين بيماريرو پسر برادرم كه هفت ماهست مبتلا شد بيچاره زن برادرم همه بيمارستانا تهرونو زير پا گذاشت تا بچش خوب شد اخه از اول بهشون نگفتن كه ويروسه
اميدوارم گل دخترتون بهتر بشه


ممنون عزیزم خیلی بد بود خدا کنه دیگه هیچ یچه ای به این درد گرفتار نشه
مامان محمد گوگولي
26 تیر 91 3:22
هفدهمين مرواريدت هم به مامان هديه دادي ! ماماني مباركه


ممنون خاله جون
مامان امیر علی
26 تیر 91 6:26
کجایی افسانه جون؟رها خوبه؟


ممنون عزیزم رها هم خوبه
محدثه
26 تیر 91 12:30
مرسی بابا بهتر شده/مامانم هم خوبه سلام ویژه خدمتدون میرسونه.بخدا ببخشید زنگ زده بودید مامانم اصلاوقت نکرد دوباره بهتون بزنگه .خودمم خوبم ولی خیلی دلم واسه رها تنگ شده.میبوسمش. خدایا ازتومعجزه میخواهم معجزه ای بزرگ درحدخدابودنت توخودبهترمیدانی/ معجزه ای که اشک شوقم راجاری کند... ناامید نیستم...فقط دلتنگم...
رها
29 تیر 91 15:13
سلام عزیزم،خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
ببخش که یه مدتی نبودم ولی فراموشتون نکردم.دلم حسابی برای شما و رها جونی تنگ شده بود.
راستی آدرس وبم عوض شده.لطف میکنید اگر مرا با آدرس جدید زیر لینک کنید.منتظرتون هستم.
www.cd2012.blogfa.com


ممنون ما که می دونیم دوستای با معرفتی مثل شما هیچ وقت ما رو فراموش نمی کنن
سایت نو هم مبارک تندرستی ایشالله
یاس
1 مرداد 91 0:55

کجایی مادرررررررررررر؟


سلام عزیزم خوبی همین جاییم اومدم پیشت ببخش نگرانت کردم
مامان پرنیا
1 مرداد 91 13:14
سلام مامان رها جون شرمنده این چند روز پیشتون نیومدیمآخه عموی پرنیا برا عروسیشون رفته بودن مکه حسابی سرمون شلوغ بود .خدارو شکر که رها جون بهتر شده راستی هفدهمین مروارید رها جون مبارک از طرف من ببوسش


خدا ببخشه نگران نباش ما هم نیومده بودیم مدتی
ممنون بابت تبریک دندونش خیلی لطف داری ببخش که دیر اومدم و جواب می دم
مامان زهرا(شهراد شیر کوچولو)
2 مرداد 91 2:22
رها جون شکر که بهتری
منم مدتی نبودم
کلی دلم تنگ شده بود
انشا... دیگه بیماری از دخملم دور باشه
آمین


سلام عزیزم خوبی خوشی کجا بودی بابا دلمون یه ذره شده بود
رها
2 مرداد 91 11:59
عزیزم پس کجایی؟
با اجازتون عکس رها جان را گذاشتم تو وب جدیدم


ممنون عزیزم همین جاییم اومدم و عکس دختر ی رو دیدم ممنون
سایت نو هم مبارک چی شد قبلی دیگه نیست فقط بیام تو جدیده ؟؟؟؟
مامان امیر حسین کوچولو
2 مرداد 91 13:40
سلام ..سلام نماز روزه هاتون قبول .
خوبین ..خوشین ..سلامتین ..خدارو شکر ..
رها جون خوشگل خاله نبینم مریضیتو خاله الهی فدات بشم که اینجوری اینقده حالت بد بود شرمندتونم که دیر متوجه شدم کاش نزدیک بودیم ومیومدم خونتون میدیدمت .
انشاالله که هیچ وقت دیگه مریض نشی عزیزم .مامانی تو رو خدا زود زود واسش اسفند دود کن عکسای خوشگلشو میزاری چشم میخوره دیگه ....
راستی دندون 17مبارک دیگه داره واسه خودش خانمی میشه ها الهی هرچه زودتر همشونو در بیاره وراحت بشه عزیز دلم .
از دور میبوسمت .


سلام عزیزم خوبی خوشی سلامتی ممنون که همیشه بیادمونی امتحانات تموم شد خوب دادی به سلامتی
امیر حسین گلم چطوره خوبه
ممنون آره خیلی بد جور مرض شده بود و خیلی سخت گذشت
حالا تو این بهبوهه مریضی دندونش هم در اومد فکر کنم که تبش برای دندونش باشه
یاس
3 مرداد 91 2:24
ای بابا مادر.کجایی؟نگرانتون شدم.چرا نمیای آپ کنی؟


سلام عزیزم خوبی سرم شلوغه با چند تا شرکت قرارداد بستم میام پیشتون نگرانمون نباشید خوبیم و خوشیم
قول می دم زود بیام
فاطمه (مامان آیلین)
3 مرداد 91 15:36
آخی جونم رها جون دختر نازم .چقدر سخت بوده مریضی اش هم واسه خودش و هم واسه شما ایشالا همیشه سالم و سلامت باشه .و شما هم همینطور


ممنون عزیزم وافعا که خیلی بد بود همیشه دعا می کنم که دیگه هیچ وقت اون طوری مریض نشه بچم کلا نصف شد خدا می دونه هر چی داشت تو تب سوخت
ممنون ایشالله شما هم سلامت باشید
سپیده
24 مرداد 91 20:20
سلام خانمی. تولد دختر گلت مبارک. خوشحال می شم به وبلاگ منم سر بزنید.