چند روز قبل از سفر
راستش چون وقت نمی کردم ننوشتم که چند روز قبل از سفر چه خبر بود
خوب فکر کنم از وقتی اومده بودیم تو این خونه جدید ننوشته بودم که صاحب خونمون حاملست و تو همین روزاست که نی نی بدنیا بیاد که 2 روز قبل سفرمون نی نی نانازی ابولفضل خان با وزن 3.700 بدنیا اومد و هممون رو خوشحال کرد
اینم عکس کوشولو موشولومون نمی دونم رها با این کوشولوییش خیلی دوستش داره مجبور کرد منو که نی نی رو بیارم خونه خودمون و خودش بغلش می خوابید براش جغجغه تکون می داد گاگر یهو گریه میوفتاد می گفت نه نه نازی نازی و خلاصه کلی از من می خواست که نی نی رو بدم بغلش و هی من می گفتم کوشولو و هی می خواست بغلش کنه
تازه فامیلاش که اومده بودن ببیننش می ومد و می گفت دست نزنید مال من و داد و هوار که به نی نی من دست نزنید و کلی دوستش داره و راه میره و میاد می بوسدش
البته این عکس 8 روزگی نینی است و وقتی از مسافرت اومدیم رفتیم ببینیمش
شب قبل از رفتنمون هم که کلی مهمون داشتیم اول عروس صاحبخونمون با علی اومدن بالا و کلی بازی کردن با رها خانم و بعد هم دخترای فامیلشون ریحانه سادات و فاطمه اومدن پیش رها
این علی آقا نوه صاحبخونمونه تو همین زمانا یکی از همکارام که قبلا هم بهتون معرفیش کرده بودم با علی اصغر اومدن پیشمون و کلی با رها بازی و شادی کردیم ببینید چقدر بزرگ شده الان 1 سالش شده
این همن علی اصغر بالاییه فقط تو این عکس 1 ماه داره و تو عکس بالا 1 سال داره خدای من چقدر زود بزرگ میشن نظر شما چیه تو عکس کناری هم 6 ماه داره قربونت برم چقدر تغییر کردی و بزرگ شدی
بعد از این خاله ها و نی نی ها هم یکی از شاگردام اومد پیش رها و کلی با رها بازی کرد طوری که رها نمی زاشت که بره خونشون و ساعت 11.5 شب شده بود
صبح روز سفر
خوب من و رها سادات بازم رفتیم طبقه پایین تا به ابولفضل کوچولومون سر بزنیم که دیدیم همسایه ها اومدن و نی نی نیست وقتی پرس و جو کردیم گفتن که نی نی رو بردن دکتر و دکتر گفته که زردی داره و باید بستری بشه خوب همسایه ها اومده بودن ولی نی نی خونه نبود
خوب دوقلوها ی همسایه هم اومدن بالا و با رها بازی کردن و یکی از قلا با رها رو تاب سوار شده بود و اون یکی هم هلشون می داد