رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

ما اومدیم

1391/3/16 8:20
2,044 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدمت شما دوستان خوبید خوشید سلامتی دلمون براتون تنگ شده

نمی دونم کجا رفتید که دیر به دیر میاین

یا چی کار می کنید که سرتون شلوغه ولی ما همیشه بیادتونیم و دوستون داریم

 وممنون از همه دوستانی که همیشه به ما سر می زنن

راستش دختری دیگه داره کم کم بزرگ می شه و کارهای زیادی می کنه من فقط وقت نمی کنم براش بنویسم

خیلی با مزه شده و کلی همون حرفای قبلی رو هی تکرار می کنه

چون خیلی خانم و حرف گوش کن شده من و بابایی هم رفتیم براش کلی اسباب بازی خریدیم همشون هوشی هستند ولی ماشالله دختری خیلی قشنگ از پسشون بر میاد

خوب یکی از این بازی ها خونه هوشه که همون طور که می بینید باید شکلها رو از جای خودشون بندازه توش و بازی کنه خوب رها این ور خونه رو بیشتر دوست داره چون همش دایره و ستاره و مثلثه و راحت  تره

خوب بعدی هم یه پازل سگه که باید بچینه سر جاشون و من براش کناره هاش رو می زارم اونم خودش تکمیلش می کنه

بعدی هم که همون طور که می بینید روی صفحه زیری عکس حیوانات است و باید هرر حیوون رو پیدا کنه و سر جاش بزاره الان با این که همش 5 روزه اینا رو براش خریدم خیل با دقت تمام حیوونا رو انتخاب می کنه و سر جاشون می زاره و مثلا اگه یکی رو اشتباه گذاشته باشه می گه نه نه این نیست  کو کو کجاست اینجاست و درستش می کنه

خوب در روز شاید اگه بلف نزنم روزی 50 بار این پازل سگه رو بر می داره و می گه مامان بیشین و درست کن

شکلکهای جالب آروین

از کارای دیگش که بخوام بگم عاشق دیدن بره ناقلاست و تا می زارم براش میاد و دستم رو می گیره که بریم و پسته بده یه روز پستم تموم شده بود هر چی بهش می دادم راضی نمی شد الا و بلا پسته می خواست یه جور گولش زدم که بی خیال پسته بشه اما دیگه نه پسته خواست نه بره ناقلا رو دید

اینم طرز پسته خوردن و بره ناقلا دیدنش تمام حواسش اونجاست

این پشتی و کاسه پسته همیشه باید موقع بره ناقلا دیدن پیشش باشن

اینم یه مدل دیگه از دیدن بره ناقلا

اینم از دختری و بره ناقلا دیدنش وقتی هیجان داره

خوب حالا می خوام از دختری و شرکت رها حساب براتون بگم

وقنی که دختری رو می برم شرکت این طوری و اینم کاراشه

خانم مهندس چی کار می کنی اون پشت چه خبره مامانی ؟؟؟؟؟؟؟

 

دارم می نویسم یه صفحه ورد باز کرده و داره ادای منو در میاره که تایپ می کنم

خوب حالا هم می خوام از هنر مندی های خودم بگم دیروز بیکار بودم و گفتم چی کار کنم که دلم حوس گرد واسه رها پیراهن بدوزم و تا من این پیراهن رو بدوزم 20 بار اومد و. تنش کرد و می گفت ایناش قشن (قشنگ) اده (بده)  و قتی نمی دادم بهش می گفت ایتن این این یعنی بده دامش که آماده شد تا بالا تنه رو بدوزم تنش کرده بود و قر می داد و دیگه صبر نداشت که بپوشدش وقتی اماده شد با کلی ذوق نزاشت حتی دیگه من دکمش رو بزارم و تنش کرد و تا کثیف شد و بردمش حموم درش آورد

 

اینم ژستاش با پیراهن جدیدش

از ذوق پیراهن جدید حرفام رو گوش می کرد و هر ژستی بهش می گفتم می گرفت و ذوق می کرد و می خواست خودش هم عکسش رو ببینه

خوب حالا عزیزان دوستان گل و مهربونم بهم بگید لباس رها قشنگ شده یا نه راستش خیلی تیکه تیکه بوده تموم این تیکه های قرمز و طوسی رو خودم بهم دوختم تا این طوری شده

یهو فکر نکنید پارچش رنگی بوده ها نه خودم یکی در میون دوختمشون

حالا بگید هنر دستم چطوره و اصلا بهم میاد از این کارا بکنم یا تعجب کردید ؟؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان رها
16 خرداد 91 9:50
وای دست و پنجه خودم درد نکنه خیلی لباسش با تمک شد و فکر نمی کردم اینقدر بهت بیاد مامانی قربونت بشم حوس کردم بازم برات بدوزم منتظر بروز هنرام باشید
مامان امیر علی
16 خرداد 91 10:56
وای من که میدونستم یه پا خیاط حرفه ای هسی.معرکه شده.اولش که پستتو نخونده بودم فکر کردم بازاریه.الان که خوندم فهمیدم کاره خودته.ایول حرف نداره.دسستت درد نکنه.



جدی می گی به خودم امیدوار شدم
اینجوری میگی جو گیر میشم و بازم می دوزم
خیلی بهم امید دادی
البته شکسته نفسی می کنی مگه نه
مامان امیر علی
16 خرداد 91 10:57
پسته ها رو خودش پوئست میگیره یا پوست نداره کلا؟
همینش خوبه یه چیزی میخوره.امیر من که عمرا چیزی دهنش کنه موقع دیدن تی وی


نه بابا پسته خندان با پوسته خودش با یه مهرتی تو هنش یه زرفه پوست رو می کنه و یه طرف دیگش رو با زبون هل میده بیرن
خودم هم تو تعجبم که از کجا یاد گرفته
راستش تا چیزی مثل پسته نباشه اصلا طرف تلوزیون نمیره حالا یا باید پسته یا پفیلا یا نخود یا هرچی تا بشینه و ببینه
مامان امیر علی
16 خرداد 91 10:58
راسی اسباب بازیای جدیدت هم مبارک خیلی خوب و جالبن.امیر من هم اون کلبه هوشو داره.البته شکوندتش


قربونت عزیزم قابل شما رو هم نداره
همه میگن بچه ها تمام اسباب بازی هاشون رو خراب می کنن اما با این که 1.5 سال گذشته همه اسباب بازی هاش سالمن و خودش هم مراقبش است
مثلا من یه چیزی رو پرت کنم ناراحت میشه و می بره قایمش می کنه


مامان اميرحسين كوچولو
16 خرداد 91 12:10
افرين مامان هنرمند عااااااااااااااااليه پس خياطي هم بلدي
دستت درد نكنه
مباركت باشه رها خانم


قربونت برم والا خیاطی رو بدون الگو با چشم فقط انجام میدم چون مامانم همیشه خیاطی بدون الگو می کنه فقط نگاه می کنم و اون چه تو ذهنم هست رو می دوزم اصلا پرو هم نمی کنیم و همین طوری می دوزیم ایشالله که اندازه باشه
رها
16 خرداد 91 15:16
سلام افسانه جون،واقعا دست گلت درد نکنه،خیلی قشنگ دوختین،نمیدونستم خیاطی هم بلدین،چقدر شما هنرمندین
معلومه خیلی وقت گذاشتین براش چون تکه هاش زیاده.آخی نازی چقدر هم رهاجون ذوق کرده،مبارکش باشه.
اون لباس بالاییش هم قشنگه،چقدر هم لختیه



وای خدای من یکی این هندونه ها رو از زیر بغلم بگیره بابا دارن میوفتم جدی اینقده تعریفی شده
واقعا قشنگه
آره بخدا تمام این تیکه ها رو دوختم باید بگم که اصلا پارچه نبود که برش بزنم چون همه تیکه ریزه بود
بعد همه رو دوختم بهم و پارچه در آورئم و برش زدم
باورتون میشه همشون همین قدری ریز ریز بودن


پوریا پهلوون
17 خرداد 91 12:12
سلام سلام من اومدم خوبی خاله دلم هواتو کرده بود
بیاین عکسها شمالمونو ببینین خاله جون


اتفاقا خودم هم می خواستم دیروز بیام پیشت
دل به دل راه داره اومد م بریم شمال
ناز گل مامان
18 خرداد 91 10:08
واقعا خیلی قشگه جدی میگم خوب بلدی کارتو تبریک از این همه هنر.
lمحدثه
18 خرداد 91 17:39
سلام.لباسش خیلی قشنگ شده من هم اول فکر کردم بازاریه اخه خیلی قشنگ بهش مدل دادین.خیلی هم به رها خانم میاد منم اگر جای او بودم واسه پوشیدنش البته که اندازه خودم باشه خیلی بی قراری میکردم دوستت دارم رها جون.ماچ ماچ ماااااچ


ممنون محدثه جون چشات قشنگ می بینه عزیزم
ممنون که همیشه بیادمونی و بهمون سر می زنی به مامانی سلام برسون اگه خوشت اومده با تا برات بدوزم
مامان امیر علی
20 خرداد 91 6:44
ایول چه دخترهع خوبی که اباب بازیاشو خراب نمیکنه.حال کردم
راسی راجبه لباس شوخی نکردم .خیلی شیک و حرفه ایه.باور کن اولش فکر کردم بازاریه


خاله دخترم خیلی خانومه دیگه
جدی ممنون از این همه تعریفت عزیزم


مامان ترنم
20 خرداد 91 10:07
آخي عزيزم، دقيقاَ هم سن دختره من است. و مثل او سادات...


خیلی خوشحالم که دوستی هم سن و سال رها پیدا کردم
مامان زهرا(شهراد شیر کوچولو)
20 خرداد 91 13:27
آفلین
دست و پنجت درد نکنه
نه خداییش خوب شده
آفرین به مامان هنر مند
چرا ادامه نمی دی؟
از عکسای دخملی هم بگم مثه همیشه خوجگل با اون نگاه ملوس


ممنون عزیزم چشات حوشگل می بینه دختر که بودم چند بار رفتم که برم خیاطی یاد بگیریم مربیه می گفت چون دلتشجو هستی نمیشه باید سرت خلوت باشه تا هر چی میگم رو بدوزی منم بهش گفته بو%D
مامان مهبد كوچولو
20 خرداد 91 14:02
دست مامان گلش درد نكنه . كلي زحمت كشيدي . خسته نباشي


ممنون عزیزم لطف داری
مامان آنیسا
21 خرداد 91 11:01
سلام
نشد چند وقت بیام بهتون سر بزنم.!
حالتون خوبه؟


فربونت برم دیدم چند وقته پ نمی کنی ازت خبری نیست
ببوس دخمل نازمون رو
ما همه خوبیم ممنون از احوال پرسی هات