رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

درباره رها سادات

1391/2/2 10:40
951 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پیش داشتم برات فیلمای چشن تولدت رو می زاشتم اون موقع 1 سالت بود ببین چه شکلی بودی و حالا تو 20 ماهگی چه شکلی شدی شما یگید تغییر کرده یا نه 

بزرگ شده یا نه خودت ازم خواستی که لباس زردرو بیارم تا تنت کنی و خودت رو با اون موقع هات مقایسه کنس وقتی تنت کردم هی فیلمو نگاه می کردی و هی خودت و لباسات رو

فکر کنم با خودت داشتی می گفتی که چه تغییراتی کردی

جدالخالق اینا رو هم سرت میشه نمی دونم بخدا

این عکسم خیلی دوست دارم و ملوسی قربون خوشگلیت بشم مامان

خوب بعدش هم که رفتی سراغ اتاق خودت و باز هم خرابکاری البته این  برای وقتیه که من داشتم شام می پختم و از تو خبری نیود که بابایی صدام کرد و گفت بیا ببین دخترت کجاست و چه میکنه

خداییش این دیگه نوبره والله لباسا رو در آورده رفته تو کشو وایستاده تا بتونه دستش به اون عروسکای بالا برسه اصلا هم نمیترسه که کشو بیافته پایین

این کار ها رو نمی کردی که خدا رو شکر استاد هم شدی

امان از دست شیطنت های تو

خوب زمانی هم که بابایی ماز ی خونه می ری جلوش وا میستی  رو به بابایی رکوع و سجده می ری و بلند بلند میگه الاکبر ال اکبر و دستت رو می زنی رو پاهات و خم و راست می شی و میری پایین دهنت رو می زاری رو مهر و سبحا سبحا (سبحان الله) می خونی البته وقتی با بابایی نماز می خونی چادر نمیپوشی اما وقتی با من نماز می خونی

چادر سرت می کنی و همین کار ها رو می کنی ولی روبرو واینمیستی و دقیقا کنار من وایمیستی و ادای من ررو در میاری نمی دونم چرا نماز خوندت با مردا و خانوما فرق می کنه تو این عکسم که هم خیلی ملوسی و هم انگار 6 ماهه هستی خیلی کوشولو افتادی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان امیرعلی
2 اردیبهشت 91 11:00
الهی چقدر کوشولو بودی خاله.من عمرا بزارم امیر بره تو اطاقش.خیلی حساسم رو اطاقش


قربونت من عاشق اینم بره و هم بریزه و من جمع کنم
منم خونه کوچیک بود نمی زاشتم اما حالا که اتاق خودشه می زارم هر کاری دوست داره بکنه
مامان چشم عسلی
2 اردیبهشت 91 11:23
عزیزم ماشالله تو این هشت ماه چقدر تغییر کردی خیلی خانوم شدی ماشالله
ماشالله ماشالله دست بریزش هم ملسه ها به کسی نگی .حالا به کی رفته این فلفلی ما؟؟!!


نمی دونم من و باباش که خیلی رو مرتب بودن حساسیم
نمی دونم چرا ریخت و پاشه
ولی بعدش خودش کمک می کنه و همه رو جمع می کنه
رها
2 اردیبهشت 91 12:36
عزیزم عکس رها نازی را با افتخار تو وبم گذاشتم.
آخی چقدر ناز و بامزه بودی،یکم تغییر کردی و یکم هم موهای قشنگت بزرگ شده


ممنون خاله مهربونش که اینقده به رها لطف داری
خوشحالم که باهات آشنا شدم
ممنون که اینقدر با دقت خاطرات رها رو می خونی عزیزم و تغییراتش رو براش ثبت کردی
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
2 اردیبهشت 91 13:34
ورورجک چلا لفتی توی کشو؟
امان از دست شما نی نی ها


خاله قدم نمیرسید به بالای کمد تا اون بالا رو همهم بریزم
گفتم برم اون بالا شاید قدم بلسه




مامان چشم عسلی
2 اردیبهشت 91 17:48
خانومی دارم نی نی وبلاگم رو زیر و رو میکنم ببینم مشکلش چیه میشه یه سر بزنی اگر باز شد یا نشد در هر حال خبرش رو چه اینجا چه توی لیمو بهم بده ممنون


ممنون عزیزم رفتم توش و دارم خاطرات خوشگل زهرای عزیزم رو می خونم
هورا بلاخره باز شده
ممنون دوست خوبم
مامان احسان
3 اردیبهشت 91 19:33
رها جون تو کشو چیکار می کنی دختر..



خاله قدم نمی رسه رفتم اون بالا تا اون بالا رو هم هم بریزم و بیارمشون پایین
آندیا سعیدی کیا
5 اردیبهشت 91 8:03
رها ماشاالله چه اطاق خواب واسباب بازی خوبی داری


قابل شما رو نداره
دیبا نفس مامان
5 اردیبهشت 91 17:14
عزززززززززیزم چقد بلایی تو دخمل!!!!!!!!!!
چه گیره سرای نازی هم داره


قربونت برم خاله جون
اصلا قابل شما رو نداره خیلی قشنگ ترش رو برای دیبا جونمون بخری ایشالله