درباره رها سادات
هفته پیش داشتم برات فیلمای چشن تولدت رو می زاشتم اون موقع 1 سالت بود ببین چه شکلی بودی و حالا تو 20 ماهگی چه شکلی شدی شما یگید تغییر کرده یا نه
بزرگ شده یا نه خودت ازم خواستی که لباس زردرو بیارم تا تنت کنی و خودت رو با اون موقع هات مقایسه کنس وقتی تنت کردم هی فیلمو نگاه می کردی و هی خودت و لباسات رو
فکر کنم با خودت داشتی می گفتی که چه تغییراتی کردی
جدالخالق اینا رو هم سرت میشه نمی دونم بخدا
این عکسم خیلی دوست دارم و ملوسی قربون خوشگلیت بشم مامان
خوب بعدش هم که رفتی سراغ اتاق خودت و باز هم خرابکاری البته این برای وقتیه که من داشتم شام می پختم و از تو خبری نیود که بابایی صدام کرد و گفت بیا ببین دخترت کجاست و چه میکنه
خداییش این دیگه نوبره والله لباسا رو در آورده رفته تو کشو وایستاده تا بتونه دستش به اون عروسکای بالا برسه اصلا هم نمیترسه که کشو بیافته پایین
این کار ها رو نمی کردی که خدا رو شکر استاد هم شدی
امان از دست شیطنت های تو
خوب زمانی هم که بابایی ماز ی خونه می ری جلوش وا میستی رو به بابایی رکوع و سجده می ری و بلند بلند میگه الاکبر ال اکبر و دستت رو می زنی رو پاهات و خم و راست می شی و میری پایین دهنت رو می زاری رو مهر و سبحا سبحا (سبحان الله) می خونی البته وقتی با بابایی نماز می خونی چادر نمیپوشی اما وقتی با من نماز می خونی
چادر سرت می کنی و همین کار ها رو می کنی ولی روبرو واینمیستی و دقیقا کنار من وایمیستی و ادای من ررو در میاری نمی دونم چرا نماز خوندت با مردا و خانوما فرق می کنه تو این عکسم که هم خیلی ملوسی و هم انگار 6 ماهه هستی خیلی کوشولو افتادی