14 فروردین و رفتن مامان افضل
چند روزی بود که مامان می گفت می خوام برم ولی ازش خواستم که حداقل تا 13 رو پیش ما بد بگذرونه و باشه وچون تمام خواهر بردرام مسافرت بودند و کسی پیشش نبود تصمیم گرفت که بمونه امروز که از خواب بیدار شد بهم گفت می ری برام بلیط بگیری می خوام بره خیلی بهش اصرار کردم که وایسته اما قبول نکرد و گفت اگه نمیری خودم برم و من هم مجبور شدم براش بلیط بگیرم که برای 11 شب بود
بقه در ادامه مطلب ......
خوب تو این روزا خیلی با بودن مامان حال و هوام عوض شده بود و بد جور بهش عادت کرده بودم و رها هم خیلی دوسش داشت مخصوصا وقتی موبایلش رو بهش می داد تا عکس و فیلم ببینه می دویید می رفت کنارش دراز می کشید و می گفت برامم بزار
این پیراهن رو مامان از اضافه پارچه لباس من براش دوخت
رها یه سره دست مامان رو می گرفت و می گفت بریم دد و مامان هم باهاش می رفت و وقتی می دید از دد خبری نیست می زد زیر گریه و قهر می کرد تازگیا یادگرفته که وقتی گریه می کنه دستش رو میگیره جلو دهنش که مثلا من قهرم باهاتون و تا می گیم بیا بغلمون چشاشو می بنده و همونطور دست جلو دهن میاد تو بغلمون و خودش رو لوس می کنه
وقتی مامان نماز می خوند یواش می رفت و تمام مهر و جانمازاش رو هم می زد و خیلی شیطونی می کرد
از وقتی که مامان براش لباس دوخته بود هی می رفت لباسش رو نشون می داد و می گفت اینا به و دست می زد و مبارکه می گفت بعد هم می رفت لباس مامان رو نشون می داد و می گفت اینا به به و دست می زد و مبارکه می گفت
مامان هم برای رها بشکن می زد و رها هم غش می کرد و می زد زیر خنده
از وقتی مامان اومده بود رها عادت کرده هر چی رو گیر میاره می بره میریزه تو طرف شویی مخصوصا وقتی شیر می خوره شیشه شیرش رو می بره می ندازه تو ظرف شویی
این چند روز اخر هم پستونکش رو می برد می نداخت و هی من می رفتم و می شستم و برش می داشتم
تا اینکه از صبح 14 فروردین به بعد هیچ کدوممون پستونکش رو ندیدیم پس رفتیم براش پستونک بخریم که نداشتند یعنی داشتن ولی رها خانم ارتودنسی نمی خوره و ساده نداشتن
اومدم خونه و مامان گفت بابا بچه از پستونک خسته شده خودش می بره می ندازه یعنی دیگه نمی خواد تو هم دیگه بی خیال شو گفتم بزار به حرف مامان گوش کنیم و فعلا نخریم و امروز تقریبا 3 روزه که رها بدون پستونک بوده و بهونه پستونک هم نگرفته فقط شبا تو خواب گاهی نق می زنه که شیر م زارم دهنش می خوابه
دستت درد نکنه مامان جونم که پستونک رو از رها گرفتی