مسافرت به مشهد
می دونی الان یه هفته ای است که حرف مشهد رفتن اونم بعد از 12 سال تو خونمون افتاده و ورد زبونمون شده و بابایی هم هی می گه می برمتون و منم از ذوق نمی دونم چی کار کمنم تا این که دیدم تصمیم قطعی شد هفته پیش زنگ زدم بلیط بگیزم که گفتند قزار تا 13 فروردین پره و خیلی حرص خوردم و به جون بابایی غر که باید چی کار کنیم و هی می گفت خدا بزرگه درست میشه
منم که می دونستم دلش صافه گفتم که خدا بزرگه
تا این که دیروز زنگ زدم و گفت که خانم تا 13 بدر بسته است اما بزار ببینم که کنسلی داره با نه یهو گفت که یه کوپه 4 نفره کنسل شده و دوشنبه 22 حرکت است و سریع با ذوق به باباییی گفتم و رفت یه کوپه رو برا مون گرفت و بلیط خریدیم
وای خدای من نیشم تا بنا گوش باز بود کلی ذوق داشتم هی بالا و پایین می پریدم و می گفتم بلاخره می خوایم بریم مشهد و هی بابایی رو می بوسیدم و می گفتم به یکی از آرزوهام می رسم و تو رو بغل می کردم و می گفتم خانم دیگه مشدی شدی و باید بهت بگم مشدس رها سادات
خلاصه تمام فکر و دکرم شده بود مشد و شب و روز رو می شمارم تا دوشنبه بشه تمام ذهنم هول و هوش این مطلب مب گرده زنگ زده به مامانم که از کرج باید و همراه ما بشه و تو خرید که رفته بودیم بار خونه از رفاه بکنیم به بابایی گفتم می خوای ادویه نخریم و همه رو مشهد بخریم
تو ذهنم بود که زودتر برام از مامان چشم عسلی ادرس بگیرم که بریم خونشون
وای خدای من همه ذهنم شده سفر مشهذ و به بابایی گفتم فردا صبح می رم ارایشگاه خوشگل بشم که می خوایم بریم مشهد خوب باشم
وای مشهد ما داریم میایم
شاید باورتون نشه فکر می کنم تمام دنیا رو بهم دادن نمی دونید که پقدر خوشحالم بد جور از امام رضا خواسته بودم که من رو بطلبه ممنونم امام رضا
دیشب تا صبح خوابم نبرد و همش به امام رضا و ضریحش و جادهاش فکر می کردم و همه چیزم شده امام رضا
وااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییی ممنونم خدا جون
دوست دارم امام رضا باهات خیلی حرف دارم امام رضا میام و پیشت بهت می گم