رهاسادات و گردش
جمعه عصری بعد از کلاس اومدم خونه و یه لوبیاپلو جاتون خال درست کردم و بار وبندیل بستیم و به خاله فاطمه که رها حاجت رواش کرده بودم گفتیم که با محدثه و بابای محدثه همه با هم بریم میدون خوش بگذرونیم
پس اونا ساعت 7 شب اومدن خونمون و دو موتوره ترک موتور رفتیم برای گردش و تفریح
جای همتون خالی بود
ترک موتورو میگم باد بخورین و بگازین
اینم عکسای خوشگلم تو پارکه
هی توپشو مینداخت و بادم توپش رو می برد و هی داد می زد چرا توچه میره خیلی بامزه بود
اینم دخملی در حال ورزش کردن و کم کردن وزن
اینم از نمای دیگه که ببینید چه میدون بزرگی داریم میدون چادر ملو اسمشه
این لباس رها رو هم که می بینید همون لباسای عیدشه که برای اولین بار تنش کردم
اینم رستوران بغل پارک چادر ملو
اینم نمایی از خنده زیبای دخملی که فداش بشم
ببینیدش چه ناز داره
بعدم ساعت 11 به سمت خونه برگشتیم و از خاله اینا خداحافظی کردیم
ممنون که تا اینجا همراهمون بودید