رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

رها سادات و سیزده بدر

1391/1/16 16:51
1,702 بازدید
اشتراک گذاری

چون تقریبا 12 رو خیلی بدر بودیم و رها هم تو ماشین بیرون خیلی اذیت می کنه و یه جا بند نمیشه و همش این ور و اونوره و یکی باید پا به پاش باشه باز هم مثل هر سال تصمیم گرفتیم که نها رو خونه بخوریم و بعد از ظهر برای خوردن کاهو سکنجبین بریم بیرون تو طبیعت

پس جاتون خالی بابایی رفت و شب قبل گوشت چرخ کرده گرفت و منم صبح اومدم امادش کردم برای کباب کوبیده و این دومین باری بود که می خواستیم کباب کوبیده بزنیم و خدا رو شکر خوب در اومد

چون تو خونه جدید حیاط مشترکه تصمیم گرفتیم که تو ایوون کباب بزنیم و تو خونه میل کنیم جاتون خیلی خالی بود ولی بودن مامانم به این 13 بدر صفای دیگه ای داده بود و این اولین سالی بود که بعد از ازدواجمون سیزده بدر تنها نبودیم و مامان پیشمون بود و کلی هم از پدر خدا بیامرزم یاد کردیم

برای دیدن بقیه مطالب تو ادامه مطلب می بینمتون

لطفا در ادامه مطلب هم همراه ما باشید

رها سادات طبق معمول تو ایوون کنار منقل منتظر تا زود اماده بشه و بخوره

هی پا می شد می رفت به سیخا دست بزنه و هی من می گفتم جیزه نرو و اینجا بشین الان اماده میشه ولی بازم پا میشد و میومد شیطونی  

خوب بفرما عزیزم بلاخره اماده شد این هم مال شما نوش جان کن که 2.5 سیخ را میل نمودند وای که نمی دونید چقدر عاشق کبابه حتی یه ذرش هم دور نمیریزه اگه زمین افتاده باشه هم وقتی اومد چایین میاد و برش می داره و می خوره شکمو  جای همتون خالی  

 خوب بعد از نهار هم همه یه چرت زدیم و نزدیکای ساعت 4.5 بعد از طهر بار و بندیل بستیم و رفتیم تومیدون که رها عاشقشه نشستیم و کلی بازی کرد و شیطونی و ما هم کاهو سکنجبینمون رو خوردیم و 13 رو بدر کردیم و با مامان سبزه گره زدیم مگر با این قندا پند لحظه نگهت می داشتیم تا بشینه وگرنه همش در حال راه رفتن بودی

اینم یه عکس هنری که بابایی دراز کشیده ازت گرفته با مزه شده رها در اسمون

خوی اینم شیطونک در حال ورجه وورجه کردن

خوب سیزده بدرتون بدر دشمناتون دربدر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان احسان
17 فروردین 91 11:44
سیزدهتون بدر خوشیهات هر روز صد برابر عزیزم
رها تو آسمون خییلی ناز بود..


آره واقعا عکس هنری شده بود جالب بود انگار داره پرواز می کنه
مامان آنیسا
19 فروردین 91 10:30
رها جونی کباب خوددی
خوشمزه بود
نوش جونت
به به بخول ...گنده بشی ...بلی مدسه


ممنون خاله جون جای شما خالی بود
مامان آتین
20 فروردین 91 13:15
سلام عزیزمممممممم سال نوتون مبارک
ایشالا که سال خیلی خوبی داشته باشید خوشگلکمو ببوس


ممنو عزیزم که به ما سر زدید سال نو شما هم مبارک باشه و ایشالله سال خوبی داشته باشی
مامان امیرعلی
20 فروردین 91 14:00
آفرین به رها خانمی که اینقدر خوش خوراکه.خدا پدر نازنیت رو هم بیامرزه.


مرسی عزیزم از خوش خوراکی که نگو
موقع غذا پختن آدمو دیوونه می کنه فکر می کنه
همون لحظه که شروع به پختن می کنم آمادست و هی ام می خواد
منم اعصابم خورد می شه و سرش داد می زنم
ممنون خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه


مامان امیرعلی
20 فروردین 91 14:01
افسانه جون من نمیتونم برم تو ادامه مطلب دو تا پست آخریت .حتی نظر هم برام باز نمیشه.به خاطر این فرشته است و این ستاره.


بیا و ببین برات چه کردم
چی کار کنم از بس دوست دارم
می خوام تو همه خاطراتم باشی