رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

سلام لحظات اخر سال 1390

1391/1/1 7:06
1,807 بازدید
اشتراک گذاری

الان دقیقا 1 ساعت و 27 دقیقه دیگه مونده که سال 1391 بیاد و ما پذیراش باشیم من که نمی دونم چی شده ولی از ساعت 6 صبح بیدار شدم و خواب هم به چشام نمیاد و تو بابایی هم لالا هستید اخه همیشه برای سال تحویل ذوق زدم اونموقع ها یادم میادکه خونه بابام بودم از یه هفته قبل دنبال تزیینات سال تحویل بودم یه سال با گل جیر یه سال با گل فوم و هر سال به یه شکل 7 سین رو درست می کردم

خیلی ذوق داشتموقتی می خواستم منتظر سال ن بمونم

الان هم همین طوریم چون از دیشب سفره هفت سین رو چیدم

هفت سین ما شامل سیب و سکه و سمنو و سنجد و سبزه و سیر و سماق هست البه تخم مرغ های رنگی و ماهی و و اینه شمعدون و قران هم که اجزای اصلی هفت سینن برای تبرک هم عیدی و تو و بابایی رو تو قران گذاشتم و یه ظرف اجیل و میوه و شیرینی و شکلات و گز هم قرار دادم

عکسسش رو هم می زارم برای دوستای نی نی وبلاگیم و فکر کنم از  اخرین عکسایی باشه که تو این خونه می ندازیم چون در ادامه براتون توضیح می دم

خوب یه ذوق دیگم هم اینه که بلاخره بابایی راضی شد خونمون رو عوض کنیم و بریم یه خونه بزرگتر که تو راحت تر بتونی شیطونی کنی و اتاق جدا داشته باشی تا بتونم اسباب بازی هات رو برات بزارم تا حسابی بازی کنی انشالله

اگر تو چند روزآینده خبری ازم نبود بدونید داریم اسباب کشی می کنیم و اینترمون قطع میشه تابا شماره تلفن جدید وصل شه

خوب تو این سالی که گذشت خیلی ارزو هامون رو براورده کردیم

1-بلاخره بابایی تونست خدمتش رو تموم کنه و راحت بشیم

2-ما تونستیم یه شرکت حسابداری و حسابرسی بنام رها حساب اردکان افتتاح کنیم و آقای خودمون و سرورخودمون بشیم خیلی آرزو داشتم که یه شرکت داشتم

3-بلاخره مامان و بابای بابا جون بهمون یه پولی دادن و ما هم تونستیم مسکن مهرمون رو اسم بنویسیم و ایشالله قول دادن تا 6 ماه یا یکسال بعد تو خونه خودمون باشیم

4-درصددیم کهیه ماشین خوشگل بخریم و راحت بشیم

5-خوب بابایی هم یه موتور خرید و راحت شد

6-از همه مهتر تو این 15 روز مونده به عیدم که بهترین خبر عمرم رو شنیده بودم این بود که بابایی در شغلی که دلش می خواست استخدام شد و به ارزوش رسید که البته همش رو خدا درست کرد

7- دختریم هم تو این یکسال تونست راه بره دندون در اره حرف بزنه بزرگ بشه خانم بشه و عسل بشه

8- خودم هم که تونستم چند جا تو چند پروژه حسایداری شرکت کنم و خودم و استعدادام رو محک بزنم و کلی تجربه خوب کسب کنم که برای ایندم بهتر باشه

9-کلی دوستای نی نی وبلاگی پیدا کردم که حاضر نیستم با هیچی عوضشون کنم اینا هم دوستای با معرفتمونن که هیچ وقت و تو هیچ لحظه تنهامون نذاشتن و همیشه ارامش بخش من و احوالاتم بودن از راه دور همتون رو می بوسم اگر اسم کسی رو جا انداختم الان معذرت می خوام و میام اصلاح می کنم

مامان امیر علی اولین دوست با معرفتمون و مامان حنا و مامان چشم اصلی مامان پوریا پهلوون مامان پندار مامان طاهل ملیسای عزیزم سارای عزیزم مامان احسان و مامان ماهان و مامان زهره نوشین جان

مامان شهراد جون و...

10- و هزارن چیز دیگه که تواین سال بدست آوردم

برای سال انده هم

1- دوست دارم درس بخونم و کارشناسی ارشدم رو بگیرم تا بتونم استاد دانشگاه شوم و بیشتر تدریس کنم

2-دوست دارم بابایی تو کارش بهترین بشه و پله های ترقی رو تند تند ی کنه و همیشه سایش بالا سرم باشه چون تو این 5 سال زندگی مشترک بجز بابایی کسی دیگه رو نداشتم هم برایم شوهر بود و هم پدر و مادر و هم خواهر و برادر

هیچ وقت نذاشت تنهایی و دور بودن از اونها رو احساسا کنم ممنونم عزیزم عاشقانه دوستت دارم

3-ایشالله امسال هم باید تو رو از شیر بگیرم و هم بتونم بهت کمک کنم که دیگه مای بی بی نشی و بزرگ بشی و بتونی واسه مامان شعر های خوشگل بخوی و تند تند حرف بزنی یه دختر ملوس بشی برای مامانی و بابایی

4- ایشالله بتونیم تو امسال دیگه از اجاره نشینی راحت بشیم و بریم سر خونه زندگی خودمون

و....

و تو این لحظات که 54 دقییه تا تحویل سال مونده خدا ازت می خواد شوهری و دخملی رو برایم نگه داری و به منم کمک کنی تا هم مامان خوبی برای رها و هم همسر خوبی برای بابای رها بشم تا ازم راضی باشن الهی آمین

خدایا همه رو به آرزو های قشنگشون برسون و از پاکی و معصومیت دیگران یه نیم نگاهی هم به ما بکن و نظر لطفت رو بر ما عطا دار الهی امین

خدایا خداوندا میگن تو لحظه های نزدیک به سال دعا بر اورده میشه اگر تو این ازدحام درخواستکنندگان ازت جایی هم برای من هست مرضا رو شفا بده و مشکلات رو برطرف کن و همه رفتگانمون رو ببخش و بیامرز الهی امین

خدایا من که بنده ای نیستم که شایستگیت رو بجا اورده باشم ولی به خاطر دوستانم که همه التماس دعا خواستند مادرم و خواهرم و دوستای نی نی ویبلگیم همه رو به هرچی که تو دلشون ازت می خوان برسون الهی آمین الهی آمین

ببخشید که زیاد حرف زدم از منبرم که پایین نمیام ساعت 8 صبحه و بهتره که برم اینا رو بیدار کنم تا خواب نمونن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

بابای ملیسا
1 فروردین 91 8:17
از خدا پرسید : اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای ، آرزو کردن چه سود دارد ؟خداوند خندید و گفت : شاید در سرنوشت نوشته باشم : هر چه آرزو کرد . ضمن تبریک سال نو خوشحال میشم از وبلاگ ملیسا با موضوعیت اولین عید ملیسا دیدن کنید و خوشحالتر اینکه عیذ د ملییسا رو با نظرات قشنگتوت سبز تر و زیبا تر کنید .


ممنون انشالله سال خوبی در کنار ملیسای عزیزم داشته باشید
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
2 فروردین 91 23:04
دوست عزیزم بهترین ها رو برایت آرزو دارم .... مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد سال نـو مبارک
مامان آنیسا
3 فروردین 91 13:52
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند
سال نو مبارک

سال نو شما هم مبارک باشه
مامان امیرعلی
6 فروردین 91 0:39
سلام.سال نوت مبارک.ایشالا سال 91 هم مثه سال 90 سال خوبی باشه براتون.ماشالا با این پشتکار و امیدی که داری به همه آرزوهات میرسی.ما هم مثه شما منتظره خونه مسکن مهریم.


مرسی عزیزم ایشالله شما هم سال خوبی داشته باشی و به سلامتی با هم تو خونه مسکن مهر باشیم و از اجاره نشینی راحت شیم
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
9 فروردین 91 0:08
سلام.سال نو مبارک.ببخشید که دیر اومدم آخه مسافرت و مهمونی رفتن و مهمونی دادن و....
ایشالله سال خوبی پیش رو داشته باشین.
سفره هفت سینتون هم خیلی خوشکله.[
سلام ایشالله شما هم سال خوبی داشته باشی ماهان عزیزم را ببوس
ممنون چشات قشنگ می بینه
مامان امیرعلی
10 فروردین 91 11:23
راسی قضیه سن ایچ چیه سر سفره هفت سین.نکنه سین کم داشتی؟


عزیز م چون هفت سین رو شب قبل اتداخته بودیم هوس آب میوه کرده بودیم و گذاشتمش از دست وروجک رو میز یادم نبود برش دارم بابا خیلی تیزیا
مامان چشم عسلي
16 فروردین 91 9:32
عزيزم خوشحالم كه سال خوبي داشتي و از خدا ميخواهم در اين سال برايت فقط خوشي و سلامتي رقم بزند
از مهرت نسبت به خودم ممنونم البته اگر منظورت از چشم اصلي منمباور كن كه منم هميشه به يادتم و دوستت دارم


عزیزم من همیشه دوست دارم و تو قلبمی این چند روزی هم که نیومده بودی پیشم بخصوص که دیدم برای حنا نوشتی و به من سر نزدی دلم گرفته بود ولی بازم بی صبرانه منتظرت بودم
اگر غلط املایی دارم هم ببخشید از بس حرف دارم و ذوق نمی دونم چی می نویسم
ما که یه چشم عسلی بیشتر نداریم اونم زهرا جونمه که لپشو برام بکش و بوسش کن به زهرا هم بگو تو رو ببوسه از طرف من