رها و عیدی از اداره بابایی
خوب امروز من و رها دعوت شده بودیم که بریم مراسم پایان سال تو اداره بابایی
خوب ما رفتیم تو سالن اجتماعات اولش دختر خوبی بود و نشسته بود و تکون نمی خورد بقول معروف یخش که باز شد دیگه باید لای صندلی ها دنبالش می گشتم تا پیداش کنم
یهو می دیدم نیست و وقتی پیداش می کردم می دیدم رفته ردیف اول سالن و بغل حاج آقا ها و رییس و ریسای اون جلو است و داره بوسشون می کنه و باهاشون حرف می زنه
امان از دست این وروجک شیطون بلا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی